#نامه ی ۶
#نامه ی ۶
می دانی آنا خیلی بد است آدم این موقع از خواب بیدار شود ودلش هندونه بخواهد.بدترش هم این است که من همین الان هندونه می خواهم نه فردا ساعت ٧ عصر روبروی پنجره ی واحد ٧٣٢طبقه ی هفت. منظورم همان واحدی است که پسر خاله ام دو سال پیش سه شنبه ها ساعت سه عصر برای دختری که توی بالکن همین واحد بود دست تکان میداد..آخرین قرارشان سه شنبه ساعت سه عصر بود. اون روز دختر نیامد سه شنبه ی دو هفته بعد هم نیامد..بالاخره سه شنبه هفته پیش ساعت سه آمد اما پسرخاله ام آن روز ساعت سه کس دیگری را دوست داشت ..
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |