امشب
امشب
راستش را بخواهید به خدا حق میدهم که براورده شدن آرزوهایم را در اولویت قرار ندهد چرا که از من دلخوشی ندارد.درست است که او گفته برایم گنه کار و درستکار فرقی ندارد هرکس مرا صدا زند پاسخ میدهم.اما خب او از سر مهربانیش گفته من چقدر باید پروو باشم که باز خواسته هایم را بگویم.هرچند که او باز هم گفته نیازهایتان را حتما از من بخواهید سکوت نکنید اما باور کنید باز هم رویی برای خواستن ندارم.چند وقتیست بخدا گفته ام قبولت دارم تو که مهربانی مشکل از من است،دیگر خواسته هایم را از تو نمیخواهم.فقط گه گاهی فشار همه ی آرزوهای برآورده نشده باعث میشود چند دقیقه ای بر سر سجاده ام بیوفتم و زار زار گریه کنم.مثلا وقتی اون پسر بچه ی کوچولو رو تو خیابون دیدم که بهانه ی مادرش را میگرفت کمی بیشتر از کمی به اون مادر غبطه خوردم.خدایا خودت گفتی غبطه خوردن اشکالی ندارد غبطه یعنی دلم اون خواسته رو میخواهد اما دعا نمیکنم چون ندارمش خدا از دیگران آن نعمت را بگیرد.
خدا حسد را ممنوع کرده .خلاصه اینکه یک باران شدید میبارد و تولد حضرت ابوالفضلم که هست و اشکهای من که به این شب زیبایی بیشتری در دلم داد.برای خودم که نه اما برای دوستانم که در رابطه ای هستند و احتمال وصالش ضعیف است و دلشان به وصال پایانش خوش است دعا میکنم که هرچه صلاح خود خداست برایشان اتفاق بیوفتد.
شب همگی بخیر
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |