خليج فارس در تاريخ
خليج فارس در تاريخ
روايت غلامعلي بايندر از خليج ايراني خليج فارس
در تاريخ اردوكشي مهم انوشيروان قابل ذكر است كه نهتنها آبهاي خليج را پيموده كرانههاي آنرا بهتصرف درآورد بلكه كرانههاي خاوري عمان و جنوب عربستان را تا عدن متصرف شده و در آنجا يمن را فتح و پرچم ايران را با فيروزي بهكرانه درياي احمر رسانيد. پس از پيدايشاسلام اكثر كرانههاي خليج فارس مخصوصاً كرانههاي عربستان معرض زد و خوردهاي داخلي اقوام مختلفه عرب واقع شده و بيشتر اردو كشيها نيز از زمين انجام ميگرفت و چون كشور ايران نيز در اثر قبول كردن مذهب اسلام با ساير كشورها امپراطوري اسلامي را تشكيل ميداد در ناحيه خليج سياستي غير از سياست اسلامي نبوده زد و خوردهايي نيز كه پيدا ميشد بيشتر در اثر آن بوده كه گاهي بعضي از قبايل يا شيخنشينان كرانههاي عمان نميخواستند خراج ساليانه كه ميبايستي براي خليفه و يا پادشاهان ايران بفرستند تأديه نمايند و گاهي نيز رقابتهاي بين رؤساي قبايل و حتي اعضاي يك قبيله موجب كشمكشها ميشد. علاوه بر وقايع نظامي كه در خليج اتفاق افتاده بايد دانست كه خليج فارس عامل خيلي مهمي جهت ارتباطات اقوام مختلفه خاور و باختر بوده و بزرگترين راه تجارتي جهت تبادل كالاهاي خاوري و باختري حساب ميشده است و در آغاز اين تجارت بهدست ايرانيها بوده كه بعداً عربها نيز از آنها آموختهاند و ايرانيها اكثراً تا جزيره سرانديب رفته و با اجناس چيني كالاي خود را مبادله ميكردند و در حوالي قرن چهارم ميلادي به تدريج كشتيهاي ايرانيان و سپس از قرن دهم اعراب نيز تا كرانههاي چين رفته و كشتيهاي چيني نيز به كرانههاي خليج فارس جهت مبادله كالاي خود ميآمدند. پيدايش اسلام بهافزايش ارتباطات دريايي در خليج فارس نيز كمك بزرگي بوده يكي شدن عقايد مردمان كرانههاي آن و نيز بسط مذهب اسلام تا كرانههاي آفريقا و هندوستان موجب بههم نزديك شدن مردم مزبور شده و مسافرين حج نيز چون علاوه بر نيت زيارت بهكارهاي تجارت هم ميپرداختند به اين قسم رونقي كامل در ارتباطات بين مسلمانان از راه خليج فارس كه سهلترين راه محسوب ميشد توليد گرديد. در بالاي خليج قديميترين بندر تجارتي كه بوده است شهر (اوبولا) ميباشد كه بندرگاه تجارتي ايران شمرده ميشده و محل تلاقي راههاي بين ايران و عربستان بوده است اين شهر در كنار باختري فرات و در زمان ساسانيان ساخته شده و كشتيهاييكه از خليج وارد شط ميشدند يكسره مقابل اين بندر لنگر ميانداختند. بعد از پيدايش و توسعه اسلام مسلمين شهر (بصره) را كه از حيث آب و هوا سالمتر از (اوبولا) و داراي همان مزيت از حيث موقعيت بود ساختند و بهتدريج جانشين (اوبولا) گرديد (مقصود بصره قديمي است نه آنكه فعلا بهاسم بصره معروف است) اوبولاو بصره بعد از آن مدتها بازار تجارت يا رونقي داشته ولي بعدها صيرف جانشين آنها گرديد. افزايش اهميت ارتباطات تجارتي خليجفارس موجب آبادي شهرهاي صيرف و كيش و هرمز شده كه از قرن نهم تا شانزدهم يكي بعد از ديگري مركز تبادل كالاي خاور و باختر بوده و هر كدام بنوبه خود رونق و عظمتي داشتند در اواخر قرن دهم زلزله سختي موجب خراب شدن قسمت عمده شهر صيرف گرديد و از اواخر قرن يازدهم بهتدريج اين شهر اهميت خود را از دست داد و مركزيت تجارت به جزيره كيش منتقل گرديد. جزيره كيش داراي تاريخ خيلي قديمي ميباشد كه اسناد چنداني از آن در دست نيست ولي در قرون وسطي به خصوص از قرن يازدهم تا سيزدهم به علت تمركز يافتن ارتباطات تجارتي بين هندوستان و يمن و بينالنهرين و ايران در آنجا اين جزاير اهميت بهخصوص پيدا نمود و فرماندار كيش در قرن سيزدهم به تمام جزاير و آبهاي خليج فارس و عمان حكم فرمايي ميكرده و داراي نيروي دريايي بوده است كه بههمين علت مورد احترام كليه روساي قبايل كرانههاي خليج و حتي امراي هندوستان بوده است ولي در سال مبلغي به عنوان خراج جهت پادشاهان ايران و خليفه ميفرستاده است. پس از جزيره كيش يعني از اواسط قرن سيزدهم اهميت تجارت شهر هرمز رو بترقي گذاشت و اين شهر كه بندر كرمان محسوب ميشد توجه تجارت هندوستان و بصره را به خود جلب نموده و پادشاهان آنها دست نشانده و تابع اتابكان فارس و فرمانفرمايان كرمان بودند. گويند در اوايل قرن چهاردهم در نتيجه حمله مغولها اين شهر ويران شده و امير آنجا به جزيره زرون كه جزيره هرمز فعلي ميباشد رفته و اين امير كه موسوم به اياز بود نام جزيره را يادگار شهر اصلي خويش بهرمز تبديل نموده است. بين اين پادشاه و پادشاهان كيش و بحرين از اين به بعد زدو خوردهايي شروع گرديد و بالاخره در سال1320 پادشاه هرمز كه آن وقت قطبالدين نام داشت كيش و بحرين را متصرف شد. شهر هرمز جديد تا 200 سال بازار تجارت منحصر به فرد خليج و مركز تبادل كالاي خاوري و باختري بوده و در نتيجه ثروت زيادي در آن جمع گرديده و پادشاه آن تقريباً برتمام كرانههاي خليج فارس و عمان حكمفرمائي و تسلط داشت تا آنكه در 1506 پرتقاليها آنجا را متصرف شدند. در سال 1497 و اسكود و گاماي پرتقالي موفق شد كه راه جديد به هندوستان را از دماغه اميدواري پيدا نموده و پس از انجام مسافرت در 1498 به ليسبون مراجعت نمايد و به اين قسم تغيير عمده را در ارتباط بين اروپا و هندوستان باعث شده موجب گرديد كه پرتقاليها دارالنجاره و مستعمراتي در هندوستان براي خويش بدست آورده و حكمفرماي درياهاي عربستان و اقيانوس هند شوند. الفونسود وآلبو كرك كه پس از دوم فرانسيسكود و الميدا نايب السلطنه دولت پرتقال در هند بود، براي استحكام كار متصرفات پرتقال هرجا كه تجارتخانه داشتند قلعة نيز بنا نموده و رؤساي محلي را مجبور به قبول حكومت پرتقال نمود. آلبو كرك در سال 1506 با چهارده كشتي از ليسبون عزيمت نمود و به عدن رفته نخست در نظر داشت كه آنجا را متصرف و راه عبور كشتيهاي ونيزي و مصري را كه از بحر احمر به هندوستان ميرفتند مسدود نمايد ولي به علت از بين رفتن چند كشتي در اثر طوفان و اختلافي كه با فرمانده كشتيهاي خود پيدا كرد و در نتيجه او را به هندوستان فرستاد استعداد كافي براي تصرف عدن در دست او باقي نماند و به خيال تصرف هرمز افتاد زيرا چنانكه در بالا گفته شد هرمز مهمترين مركز تجارتي خليج فارس و در سر راه تجارت خاور باختر بوده است. ابتدا خوريات كه تابع پادشاه هرمز بود متصرف شده آنجا را غارت كرده آتش زد سپس بطرف مسقط عزيمت نمود چون كشتيهاي او مقابل مسقط لنگر انداختند نمايندهگاني از طرف شهر نزد او آمده اظهار اطاعت و تقاضاي صلح كردند ولي چون مذاكرات به نتيجه نرسيد آلبوكرك شهر را بمباران نموده آنجا را متصرف شده آتش زد و عده از زن و مرد را كه اسير كرده بود گوش و بيني بريده رها نمود. سپس آلبوكرك به طرف محار كه در آن موقع قلعه مستحكمي بود عزيمت نموده اهالي آنجا همهگي از ترس فرار كرده و حاكم و چند نفر از اشراف كه باقي ماندند به استقبال آمده شهر را به تصرف پرتقاليها واگذار كردند و آلبو كرك شهر را به نام پادشاه پرتقال دوباره به خود آنها به شرط دادن خراج واگذار نمود و از آنجا به طرف خور فكان عزيمت كرد چون اهالي اينجا در صدد مقاومت بر آمدند آلبو كرك شهر را بزور متصرف شده غارت كرده آتش زد و اسرا را گوش و بيني بريده رها نمود و بطرف هرمز متوجه گرديد. پادشاه هرمز در اين موقع كودكي دوازده ساله بوده و نيابت سلطنت را يكي از غلامان بنام خواجه عطار دار بوده و براي جلوگيري از پرتقاليها آرايش ارتشي داده و قريب چهارصد كشتي با 2500 سپاهي علاوه بر سي هزار نفري كه در شهر هرمز حاضر كرده بود در لنگرگاه گرد آورده بود. مشاهده آرايش سپاه و نيز عظمت شهر موجب تشويق فرماندهان كشتيهاي پرتقالي گرديده همهگي به آلبوكرك رعايت حزم و احتياط را در مقابل چنين دشمني كه هيچ طرف تناسب با آنچه تاكنون تصادف كرده بودند نداشت يادآور شدند. چون پيشنهاد آلبو كرك پادشاه هرمز جهت قبول تابعيت شاه پرتقال به نتيجة نرسيد جنگ بين طرفين در گرفت و پرتقاليها با تحمل زحمات و مشقات زياد و پا فشاري بالاخره فاتح شده و پادشاه هرمز مجبور شد كه شرايط آلبو كرك را از حيث تابعيت و دادن باج قبول نمايد و ضمناً قراردادهائي درباره تبادل كالا بين آنها بسته شده و بهعلاوه قرار شد كه هيچيك از كنتيهاي بومي در ناحيه خليج بدون اجازه پرتقاليها به تجارت نپردازند. محلي نيز در اين جزيره به پرتقاليها داده شد كه در آنجا قلعه بسازند و در سال 1507 ساختمان قلعه مزبور در جائيكه مورونا نام داشت شروع گرديد و در شهر نيز تجارتخانهاي جهت كالاي خود ساختند. چون پادشاهان هرمز با وجود تسلطي كه بهتمام كرانههاي خليج و عمان داشتند خراجگذاران شاهنشاه ايران بودند كمي پس از تصرف هرمز بهدست پرتقاليها شاه اسمعيل صفوي از پادشاه هرمز پرداخت خراج ساليانه را خواستار شد و او چون با پرتقاليها عهدنامه بسته بود موضوع را به آلبو كرك مراجعه نموده و آلبو كرك ادعاي ايران را وارد ندانسته پاسخ داد كه هرمز تابع پادشاه پرتقال بوده و به هيچكس ديگري نبايد خراج بدهد آلبو كرك كه پس از انعقاد قرارداد با پادشاه هرمز به هندستان آمده بود در سال 1509 به نيابت سلطنت آنجا برقرار گرديد و اوضاع خليج و هرمز بلاتغيير ماند. در اوائل سال 1513 شاه اسمعيل چون با تركها كشمكش زياد داشت جهت پيدا كردن متحدي سفيري به هندوستان نزد آلبو كرك براي برقرار نمودن روابط دوستانه فرستاد. در همين سال پادشاه هرمز مرده و جانشين او يوسفالدين براي آنكه به پرتقاليها خراج ندهد خود را مطيع شاهنشاه ايران معرفي نمود. جهت گرفتن خراج مزبور آلبو كرك كشتيهائي برپاست برادرزاده خود پرو مأمور كه هم جلوگيري از تجاوزات شيخ عدن و عربها بنمايد و هم پادشاه هرمز را مجبور بهاجراي قرارداد سازد ولي پرو نتوانست از مذاكرات خود با پادشاه هرمز نتيجه بگيرد و در سپتامبر 1514 بهندستان مراجعت نمود. آلبو كرك در سال 1515 با بيست و شش كشتي و دو هزار و دويست مرد جنگي بهطرف هرمز عزيمت نمود و چون به مسقط رسيد خبر پيدا كرد كه شخصي بهنام رئيس حامد در هرمز طغيان كرده پادشاه آنجا را بزندان فرستاده و خود فرمانفرمائي ميكند لذا آلبو كرك بشتاب زياد بههرمز آمد و چون كشتيهاي او در جلو لنگرگاه پيدا شدند به بمباران شهر پرداختند و رئيس حامد متوحش گرديده پادشاه را آزاد ساخت و پرتقاليها از مذاكرات زياد قلعه را دوباره تصرف كرده پرچم خويش را بر آن افراشتند كمي پس از اين حادثه سفيري از طرف شاه اسمعيل آمده قراردادي با پرتقاليها بست كه بهموجب آن پادشاه هر مز بنا شد از طرف پرتقاليها در آنجا سلطنت نمايد و شرايط نامبرده پائين نيز برقرار گرديد. 1ـ نيروي دريائي پرتقال با ارتش ايران در اردو كشي بر ضد بحرين و قطيف كمك كنند. 2ـ پرتقاليها در خاموش كردن طغياني كه در مكران رخ داده بود به ايران كمك كنند. 3ـ ايرانيها و پرتقاليها بايد با هم يكي شده و مشتركاًٌ با تركها بجنگند. در نتيجه اين قرارداد تسلط پرتقاليها رسماً بر هرمز برقرار گرديد و آلبو كرك برادرزاده خود پرورابرياست پادگان قلعه هرمز گماشته و به طرف هندوستان عزيمت نمود *