آدم بوی غذایی را بشنود، دلش بخواهد
و نداشته باشدش نفسَش می ماند ؛
مریض می شود ..!
دیروز کنارِ پنجره
بوی عطرت
می آمد ...❣
اینو ی دوست بعنوان نظر زیر پست قبلم گذاشته بود ربطی به حرفایی که الان میزنم نداره اما انرژی خوبی بهم داد میخوام ازش تشکر کنم تو این حال بدم شاید این متن کمی دلمو خوش کرد!
امروز خب امروز رفتم پیاده روی کلی برا خودم گشتم سیگار هم که شده همدم من این وقتا انگار لعنتی هیچ حسی جز بی حسی بهم نمیده! آخرش از تنهایی خسته شدم زنگ زدم چشم درشت بیاد پیشم حرف زدیم و کلی خبر خوب بهم داد بالاخره بعد این همه جنگ با مادر دوست پسرش عشقشون پیروز شد و قراره ازدواج کنن کلی بهش خندیدم و گفتم این طبیعیه رفتار مادرشوهرش و سعی کردم بهش بفهمونم اگر زندگی خوبی میخواد باید رابطه شو هم خوب کنه به مادرشوهرش نشون بده پسرش برا اونه اونو ندزدیده و حساسش نکنه!
اما خیلی شادم کردگوشیشو با ذوق بهم نشون میداد که براش جواد خریده البته تا امروز همه گوشیاشو جواد میگرفت!
واقعاً عاشقن کلی براشون دعا کردم و آیت الکرسی خوندم چشم نخورن خیلی خوبن و من خیلی دوستشون دارم!
جنگیدن برا با هم بودنشون ن خیانت کردن ن هیچی دعوا داشتن اما بازم موندن برا هم!
اما آخر این روز حسابی زهرم شد یهو آقاموشه پیام داد آن شو بهم گفت که دهن لقی کردم و به خوشگل چرا عروسی پسرداییشو گفتم حق داشت خدایی خیلی پشیمونم خیلییییییی دهن لقی بود خیلی احمق بازی در آوردم اما خودمو نباید جلوش میباختم و جوابشو دادم حتی دق دلی حرفاشو به خوشگل هم به صورت تیکه سرش درآوردم که پشیمون شدم بازم! خیلی کارام زشت بودن حالم از خودم بهم خورد! بهم گفت میشه مثل خودم و بچرخ تا بچرخیم!
بلاکم کرد از تلگرام و اینستاگرامش حتی! که نتونم هیچ خبری ازش بگیرم!
حتی میدونم سیم کارتش هم عوض میکنه! آخه تو حرفاش زیاد اینو میگفت! ی جورایی داره منو کامل پاک میکنه!
من دیوارو خودم خراب کردم باید انتظار هر رفتارشو داشته باشم هم حق داره هم نداره!
میدونید این حسادت من به خوشگل این فوضولیم اینکه انقد پیگیرم ببینم میونه شون چطوره خیلی زشته کارم میدونم خیلییییییییی! دیگه اینکارو نمیکنم به جون خودش قسم خوردم نکنم!
راهم رو دارم عوض میکنم راستش باید حرمت چادری که سرمه رو برگردونم! آره میدونم سیگار بده! اما این قلمه رو شرمنده خدامم گاهی نیاز دارم به این بی حسی مطلق! نیاز دارم مثل الان بشینم از دردم بگم بگم بگم ولی اشک دیگه نریزم! نیاز دارم که دروغ همه اطرافیانمو ببینم تو چشمام و سکوت کنم نیاز دارم به اینکه بی حس بشم به وجودی که همه منه ولی برای من نیس! با اینکه حرفاشو با خوشگل تا ی جایی خوندم ولی اصن پشیمون نیستم از دوست داشتنش حتی ی ذره! میگید بی عقلیه آره خب! هست! ولی من واقعاً دوستش دارم ن خیانت کردم بهش ن هیچی! بدترین قسمت ماجرای من این بود که فهمید دوستش دارم و ایکاش نمیفهمید چون اینجوری شد که از دستش دادم!
راستش ی چیزی تو حرفاش با خوشگل اذیتم کرد رابطه شون دوست اجتماعی هرچی که باشه ولی سوزوندم من ناراحت بودم ازش بهم گفت خب چیکار کنم؟ اما خوشگل رو وقتی ناراحت کرده بود داشت از دلش در می آورد با اینکه خوشگل گفت الکی گفته! حتی اگر ادا بود حسابی دلمو لرزوند! البته خیلی چیزاش دلمو لرزوند ولی امیدوارم آقاموشه دلش نلرزه مثل من هرگز عمرش! امیدوارم عاشق اگر شد عشقش ظلم نکنه خیلی جاها بهش!
هنوز حرفش یادمه که گفت من عاشق نیستم تو عاشقی تو بگو!
با تمام شجاعتم وایسادم پاش با تمام قدرتم هنوز هم میتونستم وایسم پاش اما بعد خوندن اون حرفاش با خوشگل نمیشد!! اگر میذاشتم تو دلمو میموندم خودم آب میشدم اگر میگفتم برام توضیح بده هم انقد کوتاه و با کلافگی میگفت یا اصن حرفی نمیزد بهم یا انقد مسخره میکرد این وسواس من نسبت به خودشو که جوابمو که نمیگرفتم هیچ شاید بازم مجبور به سرپوش میشدم و تازه مشکل دو تا میشد باهام سرسنگین میشد!منم که طاقت بی محلیش به خودم و دوریشو از خودم پیام دادنش به خوشگل نداشتم نابود میشدم!
پس دیوارو خراب کردم! دیواری که گفت هرگز درستش نمیکنه! اما من به معجزه ایمان دارم! اگر قسمتم بود ساخته میشه اگر ن هم زندگی جریان داره به قول دوستی که نمیدونم زندگی ی خواب کوتاهه من باید شجاع باشم!
خدا خودت میدونی چی تو دلمه خودت میدونی دلم چقد از درد داره میترکه تو کمکم کن برام دعا کنید
و برای آقاموشه! خوشبخت و خوشحال باشه