تنهاییم
تنهاییم
- دوست دارم تو این دنیا حداقل یه نفرو داشته باشم .. که در مورد همه چیز باهاش حرف بزنم .. درست همونطوری که با خودم حرف میزنم
+ نمیتونی همچین کسی رو پیدا کنی . کلمه ها وقتی از ذهنت خارج میشن تغییر میکنن . اونقدر عوض میشن که تو خودت باورت نمیشه که اینا واقعا همون افکارتن ؟!
- شایدم اونقدر ضربه خوردم که نمیتونم به کسی اعتماد کنم .. با کسی از زندگیم حرف بزنم .. درددل کنم .. از غصه هام بگم .. چرا آدما انقدر خودشونو تو خودشون خفه میکنن؟!
+ چون وقتی حرف میزنی و گوش نمیدنت ، نمیفهمنت انگار یکی شاهرگِ کلمه هاتو میزنه .. انقدر خونریزی میکنه که دیگه سکوتت بند نمیاد ..
- انقدر از خودت متنفر میشی که حاضری بمیری تا با کسی حرف بزنی .. نمیدونم .. یعنی تو این دنیا با این همه جمعیت .. حتی یک نفرم نیست که بفهمتم؟ باورش سخته ... خیلی!
+ میفهمن .. ولی نمیخوان که بفهمن! سرشون رو مثلِ کبک کردن زیرِ برف که نبینن نشنون! این روزا در حالِ جون دادن هم که باشی بقیه سرشونو میندازن میرن که بعدا بگن ما که ندیدیم!
- نمیدونم دردشون چیه .. یعنی دوست داشتن انقدر سخته؟ یعنی موندن پای دوستی و رفاقت انقدر سخته؟ نمیفهممشون! نمیفهمم!
+ موندنِ پایِ رفاقت مسئولیت داره! چیزی که همه از زیرِ بارش فرار میکنن!
آدما فقط یه رابطه یِ یه طرفه میخوان . میخوان محبت ببینن ، وفاداری ببینن ، وقتی به طرفشون نیاز دارن باشه . اما طرفِ مقابل هیچی ازشون نخواد !
- من شکستم .. از حرف زدنِ خودم بارها و بارها شکستم .. از بی رحمیِ دوستام بارها و بارها شکستم .. از بی معرفتیشون .. از نبودناشون .. میدونی؟ گاهی اوقات دلم میخواد پشت کنم به همین چند تا دوستِ انگشت شماری که برام مونده .. دلم میخواد تنها بمونم تا اینکه تو یه دوستی ای باشم که همش لبخندا و حرفای الکی توشه ..
+ منم به نقطه ای رسیدم که دیگه حرف نمیزدم .. خودخوری کردنم از نادیده گرفته شدنم راحت تره ..
- اینکه در هر صورت نادیده گرفته میشیم .. خوبه .. فقط دلم نمیخواد دیگه گذشته رو بکوبونن تو صورتم ..
+ مدام زیر و روش کنن .. گردِ خاطره هاشو بگیرن و چیزایی رو یادت بیارن که با جون کندن داری فراموش میکنی ..
- باعث نفس نفس زدنت تو زندگی و به جایی نرسیدنت .. شاید همین آدمان .. همین جنس آدمای بی رحم و لعنتی!
+ تنها باشی سنگین تری :) حداقل خودتی و دردت
- تنهاییم .. تنها ...
+ از تنهاییمون بیزار و از آدمها گریزون ...
- از آدمها گریزون و از تنهاییمون بیزار :)
+ نمیتونی همچین کسی رو پیدا کنی . کلمه ها وقتی از ذهنت خارج میشن تغییر میکنن . اونقدر عوض میشن که تو خودت باورت نمیشه که اینا واقعا همون افکارتن ؟!
- شایدم اونقدر ضربه خوردم که نمیتونم به کسی اعتماد کنم .. با کسی از زندگیم حرف بزنم .. درددل کنم .. از غصه هام بگم .. چرا آدما انقدر خودشونو تو خودشون خفه میکنن؟!
+ چون وقتی حرف میزنی و گوش نمیدنت ، نمیفهمنت انگار یکی شاهرگِ کلمه هاتو میزنه .. انقدر خونریزی میکنه که دیگه سکوتت بند نمیاد ..
- انقدر از خودت متنفر میشی که حاضری بمیری تا با کسی حرف بزنی .. نمیدونم .. یعنی تو این دنیا با این همه جمعیت .. حتی یک نفرم نیست که بفهمتم؟ باورش سخته ... خیلی!
+ میفهمن .. ولی نمیخوان که بفهمن! سرشون رو مثلِ کبک کردن زیرِ برف که نبینن نشنون! این روزا در حالِ جون دادن هم که باشی بقیه سرشونو میندازن میرن که بعدا بگن ما که ندیدیم!
- نمیدونم دردشون چیه .. یعنی دوست داشتن انقدر سخته؟ یعنی موندن پای دوستی و رفاقت انقدر سخته؟ نمیفهممشون! نمیفهمم!
+ موندنِ پایِ رفاقت مسئولیت داره! چیزی که همه از زیرِ بارش فرار میکنن!
آدما فقط یه رابطه یِ یه طرفه میخوان . میخوان محبت ببینن ، وفاداری ببینن ، وقتی به طرفشون نیاز دارن باشه . اما طرفِ مقابل هیچی ازشون نخواد !
- من شکستم .. از حرف زدنِ خودم بارها و بارها شکستم .. از بی رحمیِ دوستام بارها و بارها شکستم .. از بی معرفتیشون .. از نبودناشون .. میدونی؟ گاهی اوقات دلم میخواد پشت کنم به همین چند تا دوستِ انگشت شماری که برام مونده .. دلم میخواد تنها بمونم تا اینکه تو یه دوستی ای باشم که همش لبخندا و حرفای الکی توشه ..
+ منم به نقطه ای رسیدم که دیگه حرف نمیزدم .. خودخوری کردنم از نادیده گرفته شدنم راحت تره ..
- اینکه در هر صورت نادیده گرفته میشیم .. خوبه .. فقط دلم نمیخواد دیگه گذشته رو بکوبونن تو صورتم ..
+ مدام زیر و روش کنن .. گردِ خاطره هاشو بگیرن و چیزایی رو یادت بیارن که با جون کندن داری فراموش میکنی ..
- باعث نفس نفس زدنت تو زندگی و به جایی نرسیدنت .. شاید همین آدمان .. همین جنس آدمای بی رحم و لعنتی!
+ تنها باشی سنگین تری :) حداقل خودتی و دردت
- تنهاییم .. تنها ...
+ از تنهاییمون بیزار و از آدمها گریزون ...
- از آدمها گریزون و از تنهاییمون بیزار :)
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |