دل مزخرف
دل مزخرف
حتی برای رفتن به شهر موشی هم پشیمون شدم
وقتی به مامانم گفتم کنسل میکنم ماتش برد گفت تو این همه با بابات حرف زدی که بری اونوقت بخاطر هم کلاسیت نمیخوای بیای انقد مهمه؟ به مامانم نگاه کردم گفتم ن مهم نیس من... نذاشت بگم نگام کرد گفت دلرحمیات کار دستت میده برو کنسل کن ولی ی پسر هم کلاسی انقد ارزش نداره که تو از دلت بگذری خودتو بجاش نذار من اگر تو این اتفاق برات بیفته خودم با دردم کنار میام!
خوب منو میشناخت بهتر از هرکسی بلیطو داد برم کنسل کنم! رفتم امامزاده اونجا دلم خواست به آقاموشه زنگ بزنم حتی دلیلشم نمیدونم اون تنها کسی بود که بهم راه درستو میگفت انگار اما انقد بد و با تمسخر حرف زد که... اما بازم پرسیدم گفت ثنمش با تو چیه برو دیگه! حرصم گرفت ازش! اصن نمیدونستم چرا دارم برا ی هم کلاسی گریه میکنم! شایدم برا خودم گریه میکردم که دودل موندم! قورچله هم گفت فردا میاد بخاطر درس خون!
نتمو روشن کردم که دوستم نوشته بود
نیای خفت میکنم با اون دلت خاک تو سرت بیا اینجا براش دعا میکنیم اون دلتم بردار بیار من باهاش حرف دارم.این چه اخلاق ت...می داری تو آخه؟ بیا حالش خوب میشه خوب هم نشه تو دکتری اونجا؟ نیای خیلی دی...ی
هم خندوندم هم پشیمونم کرد! سوار تاکسی شدم و برگشتم خونه تو راه یکم هم قدم زدم زیر بارون!
واقعاً نباید برام مهم باشه، هربار انگار بارون میخوره تو سرم سنگدل میشم! من چمه؟ خدایا این دل رحمیه یا مهربونى به هیچکدوم هم شبیه نیس! اون ی پسره موجودی که من ی زمانی میدیدمشون راهمو کج میکردم حالا بخاطر اینکه حالش بد شده غمباد گرفتم میخوام از خواسته م دست بکشم؟ برا خودم متاسف شدم الان! حتی اگر بعنوان هم کلاسیش هم خودمو بدونم موقع مریضیش نباید یادش میفتادم! چه مرگمه!
میدونم رو دلم وایمیسته خوش گذرونیم!