ساحت
ساحت
پروانه ی شاعر
به دور ماه می گردد
و من به سان شمع
میان گیر و دار مصرعی از شب
میان خود ذوب میشوم
و خواب یک برکه
دوردست همانجا که نمیدانی
میسوزد، آرام
شعر، ساحت شب است
خلاصه میشود در لبان تو
و یک آه، که میشود جهان من
میرود شب، آهسته، آرام
به دور دست های شانه ات
تا با اقاقی،
عکسی یادگاری بگیرد
می شود تمام آرام اتاقی
که در چشم هایت
سفر میکند
تقدیم به یک برگ.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |