رنگ
رنگ
چند وقت پیش درباره ی نارنجی نوشتم و کلی درباره ش فلسفه بافی و داستان سرایی کردم. ولی واقعیت اینه که نارنجی رنگ واقعی من نیست. نارنجی رنگیه که منو به خودش جذب میکنه... من آبی هستم. از زمانی که خیلی کوچیک بودم، رنگ آبی رو دوست داشتم. یادمه زمانی که پنج شیش سالم بود و پسر عمه هام میخواستن واسم کلاه زورو درست کنن، کلی بهونه گرفتم که باید آبی باشه! قضیه ی من و رنگ آبی رو بزرگترها خوب یادشونه. از بس که روش پافشاری میکردم و هیچوقت کوتاه نمیومدم هرچی هرجا و به هر مناسبتی برام میگرفتن آبی بود وگرنه کلی ازشون دلخور میشدم. آره... یادمه. توی یه برهه ی زمانی طولانی رنگم پرید و همه چی بی رنگ شد. وقتی به خودم اومدم دیدم احتیاج به یه رنگ دارم. آبی نبودش. نارنجی رو دیدم و دو دستی چسبیدم و رها نکردم. حالا دوباره برگشتم... سر رنگی که قشنگ ترین رنگ دنیا بود و فراموشش کرده بودم. نارنجی منو کامل میکنه. بهم انرژی میده. دوستش دارم. اما من آبی هستم... حتی بازی ای که دو ساعت پیش مشغولش بودم هم فهمید.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |