دلخسته
دلخسته
جریان زندگی بی تو سخت میگذره
هر روز حالم از روز پیش بدتره ،خوش به حالت که فراموشم کردی
لیلای من
هر روزم با تو حرف میزنم ، از خواب که بیدار میشوم اولین کلمه اسم تو هست و اولین چیزی که در ذهنم جریان مییابد تو هستی
بازی کلمات نیستن عین واقعیت هست
عین واقعیتی که هر روز و هر ساعت مرا بیشتر داغون میکنه
میدونم روزایی که میام میبینیم
میدونم اون روز هم تا توی بازار من رو دیدی اما چه کنم لیلا
نمیتونم که نیام و نبینمت
نمیتونم که از دور تماشایت نکنم
خسته ام از این فاصله، خسته ام از نبودنت و نمیدونم چه کنم
متحیرم در کار خودم ، فکرم کار نمیکنه، همه زندگیم داره داغون میشه و من فقط تماشاگرم ، تماشاگری که هیچ کاری از دستش برنمیاد
لیلا حال دلم خرابه ، خرابتر از اونی که فکرش رو کنی
همیشه میگم خوش به حال لیلا که من رو فراموش کرد
خوش به حال لیلا که رفت پی زندگیش
اما چه کنم من؟
چه کنم با دلی که به هیچ صراطی مستقیم نیست
چه کنم با دل بهونه گیری که غیر اززبهونه تو هیچ بهونه ای نداره
و جز تو هیچی ارومش نمیکنه
چه کنم لیلا؟
چرا عاشقم کردی و رفتی؟
چرا دلم رو هوایی کردی و تنهاش گذاشتی
چرا لیلاااا؟
چرا؟؟؟