عاشقانه ها
عاشقانه ها
آسمون عشقم بی تو نوری نداره و ستاره های زیبایش بی فروغ گشته اند
روزهای بودنت طلوع عشق بود و هر ساعتش تبلور لحظه های عاشقانه و نغمه های بی بدیل ترانه های مهر از میان لبهای تو
لیلای عزیزم
قریب سه ماه از رفتن تو میگذره و من هر روز مشتاقتر از روز قبل چشم به انتظار آمدنت نشسته ام
هنوز وقتی میبینمت بدنم گر میگیره از گرمای عشق تو و طپش قلبم چندبرابر.
محبوب من، گوشهایم هنوز زمزمه های عاشقانه ات را به خاطر دارند و دستانم گرمی دستانت را حس میکنند
مگر میشود تو را به فراموشی سپارم؟
مگر میشود یادی از تو نکنم، تویی که سراسر وجودم را تسخیر نموده ای و یاد و خاطرت زیباترین نقش ذهن من است.
نگارینم، دل و جانم به فدایت، هستی ام به هست تو بودن را آغازید و نقش مهر تو بر قلبم تا همیشه میدرخشد
قلب من جز تو نمیشناسد و جز تو نمیداند و جز تو نخواند
دیباچه عشق را با تو گشودم و محبت تو را به جان خریدم
قلبی را که سپردم و به نامت زدم بی تو به چه کارم آید و مرا با او چکار.
عشق و عاشقی مشق اول ما بود در کلاس درس و دستانت گرمی بخش محفل عاشقانه امان
نگاهت تیری از عشق بود که بر قلبم نشست و هرگز نگاه اولت را از خاطر نخواهم برد
مهربان یارم،
من بی تو نتوانم و دردم را بی تو درمانی نیست
بی تو راه به جایی نبرم و غیر تو را همدمی نگزینم
عشق را با تو آموختم و با تو به پایان میرسانم
زیباترینم
دوستت داشته و دارم و خواهم داشت
از گذشته تا حال و آینده
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم