دلتنگی
دلتنگی
مگر می شود
بوی "تو" را داشت و
خاطراتت را بوئید و
تو نباشی و اشک نباشد ؟
وااای
باز مشکی پوشیده ای ؟
چقدر به تو می آید این لباس
می دانی ؟
مشکی توئی وقتی عاشقی
همین ؛ مشکی از تو رنگ می گیرد
مهربان
من که پا به پای تو آمده ام فقط نمی دانم چرا این بار تنها رفتی ؟
چقدر گفتم که بیا و نرو ؟
چقدر گفتم حالا که می روی زود بیا
وقت رفتن یک آن ایستادی
در ازدحام نگاه ها ، نگاهم کردی
دستی تکان دادی و آرام رفتی
پشت این شعر مردی می گرید
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |