خراب
خراب
حیف که به عنوان یه اصطلاح بد جا افتاده وگرنه خیلی وقتا حال آدم رو به بهترین شکل توضیح میده
آقا جاتون خالی امروز زدیم.یعنی متین زد.بعدشم کلی دنبال صافکاری و اینا
با اینکه به نصف وظایف ناظم بودنم نرسیدم ولی خب خوب بود دیگه
باهم بودن تو سختی ها هم لازمه
دوتا اصطلاح جدید هم اضافه شد به دایره لغاتمون در پیمان برادری
لاپارد و دناپارد :))
خیلی خوبه
بچه ها هم امروز خوب بودن
خیلی غایب داشتیم ولی خب همه چی تقریبا آروم بود.
بله بله پیش پ.ا نشستن هم خیلی خوب بود
یعنی هی میخواستم بهلش بگم سرتو بذار رو شونم
الان یه حس بدی دارم اینارو مینویسم :)) بحث بی جنبه بودن نبودا.صرفا خب یکم حس دارم بهش دیگه :))
امشبم خوب بود
شام و بیرون تا 12 و .... یکم احمد البته گرفته بود حالش که نفهمیدیم چرا
ولی خوب بود مجموعا
بعدم که با نهایت خستگی و خواب داشتن تا الان با پ حرف میزدیم.
کلی چرند گفتم
کلی درد دل کردم
فک کنم به خاطر خستگی بود همه ش
همین الان پشیمونم از همه ی حرفام
چه برسه فردا :))
امیدای زندگیمم هر روز کمتر میشه.هیچی نمونده تقریبا
ولی خب خوبم
شادم
میخندم
خوشالم
شاید ماشینو بفروشم حتی.شایدم نفروشم.کلا امیدم به خداست میرم جلو :))
کتاب جدید باید شروع کنم زودتر از این فاز در بیام
و وایییی
الان یادم اومد هم اون ساندویچ ژامبون هم آواز کشتگان و هم انزجار رو ریویو ننوشتم :| یکم دیگه بگذره دیگه امیدی نیست بعدا بنویسم....
امیدوارم بنویسم خلاصه :))
اووووخ
به آقای کاظمی مسیج ندادم 4 روز گذشت
وای خدا
زود برم بخوابم تا چیزای دیگه یادم نیومده.
شب خوش :))