کوره،دوست
کوره،دوست
___
بگذریم
امروز چه اتفاقاتی افتاد
چقد صبحم گناه آلود بود.وای خیلی بده که به خودت ظلم کنی
فک کنم بدترین گناه همین باشه.حالا بدترین هم که نه :))
یاد علی آذر افتادم :
عشق یعنی زنی بغل کندم،فکر من جای دیگری باشد
___
دیشب 3 ساعت خوابیدم الان تقریبا تو فضا ام
روز جالبی بود.از همون جایی که پ.ا و م.ذ رو تو ایستگاه مترو دیدم
یعنی اونا منو دیدن :))
شناسایی هم خوب بود.اولاش زیادی گرم نبودم
خوب نبودم اصا :))
بعدش بهتر شدیم
با مامان احمد که صحبت کردیم (4تا بچه داشتن،کلاس چهارم بود خود احمد،شوهرش 1.5 سال پیش ایست قلبی کرده بود...) اوضاع بهتر شد.بیشتر هم ما احساس نزدیکی کردیم هم اونا
بعدشم که 4تا دوست پیدا کردم (فقط اسم مرتضی رو پرسیدم.مرتضی داماد خانواده بود،پدر زنش و 2تا برادر زنشم بودن.) کلی رفیق شدیم
اولش که خیلی قبولم نکرده بودن.کم کم باهم صحبت کردیم.بعد فهمیدیم به نوعی هم محله ای بودن
باهم حرف زدیم.در مورد زندگی و کار و درس و همه چی....لحظات خوبی بود که تو خاطراتم ثبت شد.
دمشون گرم.ایشالا که سالم باشن و خوب و خوش و ....
____
کنار با پ.ا تو راه که بودیم.خوب بودیم :)) .بعدشم باز خوب بودیم
یعنی بودیم در واقع
دیدنش رو دوست دارم
میدونی (این میدونی هم از خودش به ارث بردم) حسم بهش خیلی دوگانه س
ولی ترجیح میدم که براش دغدغه نباشم و کم نباشم و بتونم دوسش داشته باشم
بخواد که دوسش داشته باشم
دیشب گفت از امشب یادآوری کن زودتر بخوابم
امشب بهش مسیج ندادم (تلگرام نرفتم کلا) که بتونه زودتر بخوابه برنامه ی زندگیش مرتب تر شه
بعد ولی خب خیلی دوس داشتم باهاش حرف بزنم دیگه.چی بگم دیگه :دی
روز خوبی بود.کاش میشد که باهم برگردیم (کیه که ندونه ماشینو گذاشته بودم تبرک که برگشتن بتونیم باهم برگردیم ) ولی خب خودشم ماشین گذاشته بود دانشکده .ای بمیره این شانس :)))
امروز ف.ب و ع.ر رو هم دیدم
چقد یبس بودن :)) فک کنم باز ازم ناراحت شدن و نمیدونم چرا
ب.ص رو هم دیدم.اونم که اصا تموم شده س.قشنگ غریبه ها باهم بهتر و مهربون تر صحبت میکنن تا ما
امروز از همین ترسیدم
از اینکه پ.ا هم مث بقیه بشه
دیروز م.آ هم مسیج داده بود.ولی خب من جواب ندادم.حوصله ی آدمایی که میرن میانو ندارم
یعنی خیلی قابل احترام و عزیزه واسم.ولی توانشو ندارم
بله دیگه
دلم واسه خیلیا تنگ شده.واسه رابطه درستمون با علیرضا حتی
چمیدونم
یهو به تهش فک کردم
یهو دیدم باز اصا درکی از قبل و بعد ندارم :))
دیدم درکی از مردن،از آخرش ندارم
دیدم یهو وقتی فک کردم من تو این مجازیه نیستم (یعنی تو کامپیوتر نیستم :)) ) پس آیا کجا هستم؟!
صرفا جا خوردم و جوابی واسش نداشتم....
هعیییی
خدایا مارا خوب بفرما
همین
شکرت