توبه نامه 2
توبه نامه 2
پسر عمو از بیرون واسه مشتری جنس آورد، مشتری پولو گذاشت جلوی من،من پولو ورنداشتم و جنسشو وزن کردم، تا من داشتم میکشیدیم پسرعمو پولو برداشت!
گفتم پسر عموووو؟ پوله واسه من بود یا مال تو ؟!
گفت هاااان ببخشید حواسم نبود.
تو ذهنم اومد که ببین!پس هر وقت حواست نیست از این کارا میکنه... ولی محکم جلو خودمو گرفتم و گفتم خفه! حق نداری به این فکر ادامه بدی...حواسش نبود، اشتباه کرد، آدم اشتباه نمیکنه ؟ هزار و یک دلیل برای اشتباه کردنش هست.
تو مغازه بهش میگن دست کج! علنا میگن ... ولی خدا شاهده که من هیچی ازش ندیدم... اینو مطئنم که به شنیده ها نمیشه اعتماد کرد .اصلا و هرگز و حتی یه ذره هم نمیشه اعتماد کرد... ( یه همچین اتفاقی مثل الان میوفته و برای طرف داستان میسازن).
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |