پس پریشب!
پس پریشب!
دیشب نه پریشبم نه پس پریشب...
شب فوق العاده خاطره انگیزی بود.
بعد از سالها ، پنج بچه آخر خونه دور هم جمع شدیم و خیلی خوش گذشت.
در یه اتفاق فوق العاده ساده اما نادر (در خانواده ما) عکس دسته جمعی گرفتیم .در حالی که پیشنهاد جسورانه از طرف من بود ولی کسی نگفت : برو بابا دلت خوشه ... همه استقبال کردن حتی مامان، حتی ارباب...
این عکس بهونه ی این میشه که وقت کردم خاطره کامل اون شبو بذارم...
من که آخرش باز اینجا رو میکوبم برج میسازم.بذار لا اقل بشه سهم فیدلی و امثالهم :))
شروع: عاشق عکسهای یهویی ام....محمد داشت بازی میکرد 400 بار گفتم محمد نگاه کن عکس بگیرم ازت.این شد...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |