اتفاقی ک امروز صبح برام ...
اتفاقی ک امروز صبح برام ...
امروز ساعت تقریبا هشتو نیم صبح دیدمش...دیدمت زندگیم...
باورت میشه...
دقیقا رو ب روم بودی با ی فاصله دو متری...
تو ماشین پشت فرمون ...
ب من نگاه میکردی...
و من...
سنگینی نگاتو حس میکردم ولی ...
ولی نمیتونستم نگات کنم...هم دوس داشتم بمونم و هم دوس داشتم برم
ولی پاهام محکم ب زمین چسبیده بودن ...
قلبم...
قلبم تند میزد تند..اینقد تند ک...
....
با صدای قلبم از خاب پریدم......
....
ازصبب تا الان تو شوکم...قلبم تند میزنه...
چ خاب قشنگی بود .گریم گرفته لعنتی....
لعنتی دوست دارم دیوونه من
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |