انتخاب
انتخاب
اونقدری که پول بدم بالاشون خوشم نیومد
ایشالا یه روز ارزش پول برامون کاهش پیدا کنه بریم تو لباس خریدن اسراف کنیم به این منوال که وقتمونو صرف فکر کردن و گشتن زیاد نکنیم
فردا عروسی هم کلاسی ابتدایی همسایه ی قدیمی مونه که یک سال ازم کوچیک تره که میشه دختر شاگرد دوران تدریس نهضت آبجیم
هیچ مناسبتی جز رودربایسی به ذهنم نمیرسه برای دعوت شدنم
یه دوستمم که احتمال زیاد سر دعوت کردن اون تو رودربایسی گیر کرده و منم دعوت کرده خودش نمیاد احتمال زیاد
این ماجرا رو همینجا نگه دارید
چتری هام بلند شده بود و امروز از اونجایی که میخواستم با مرضیه برم بیرون برداشتم کوتاهش کردم
سر سفره شام نشسته بودیم و غذامونو میل میکردیم که آبجی گفت :"مرجان گور نقد قیسالتمیشان توکلرین لاپ کتدی اولموشان" و دگربار حماسه آفرید. خیر و صلاحمو میخواد بابا میگه من بگم بهش یکی بیرون نگه ناراحت شه یا اینجوری ضایع نمونه بهش بخندن. آره بابا دلش میسوزه برام
الان بالاخره من هنوز نمیدونم عروسی برم یا نه
آللاها تاپشیردیم