زندگی چیست؟
زندگی چیست؟
خوابم میاد. البته طبق معمول. نمی دونم این چه نیروییه که یه عمر شبا موقع خواب منو به نوشتن کشونده و می کشونه. من خوابم میاد اما پرم از حرف هایی که دوست دارم بنویسم. تو این چند لحظه که کاغذ و قلم (البته مجازی) رو برداشتم هزاران کلمه برای زودتر نوشته شدن توی ذهنم از سر و کول هم بالا رفته اند و همچنان منتظر فوران هستن. خوابم میاد و چشمام یاری نمی کنه. ساعت 1:05 رفتم تو حیاط خلوت که مسواک بزنم. اصلا این وضع رو دوست ندارم. یه آسمون بی روح. نه ستاره ای چشمک میزنه. نه ماهی می درخشه. اصلا با حال من جور در نمیاد محیطی که به جای صدای شب صدای کولر ازش میاد. و آسمونی که سوت و کوره. کاشکی صحرانشین بودم. کاشکی کوه نشین بودم. این آدما دنیای منو خراب کردن. براش قانونای دست و پاگیر تراشیدن. براش احساسات پوچ خلق کردن. براش دلخوشی های ساختگی و بی روح درست کردن. بی ارزش ها رو ارزش قرار دادن. آدما دنیای خدای من رو به کجا کشوندین؟؟؟ بدم میاد ازتون. از این زندگی دروغینتون. شماها دارین مردگی می کنید نه زندگی. دلم یه خواب طولانی می خواد. یه خوابی که وقتی بیدار میشم تمام این بندها پاره شده باشه. یه آسمون صاف باشه برای زندگی و یه دریای زلال برای عاشقی.