حوصله زیر خط فقر
حوصله زیر خط فقر
وقتی حوصله ندارم بخوابم دیگه باید فهمید که دیگه اوضاع حوصله ای چقد خیطه خیته. امروز بعد از چهار پنج روز یه کار تحویل دادم و به زور دو صفحه ترجمه کردم! خدا خودش بخیر کنه. دیشب رفتم تو حیاط دیدم ماه هست یه دونه ستاره پرنور و سه چهارتا هم ستاره کم نور و صدای جیرجیرک هم هست. ها یه کورسوی امیدی تو دلم روشن شد. امشب رفتم دیدم ماه هست یه دونه ستاره هست ولی صدای جیرجیرکه نبود. طرف می گه چشم ها رو باید شست. مو که چشمامو با اسید هم می شورم باز هم اون غباره چشامو گرفته و هیچی به دلم نمی شینه. دلم می خواد برم جهانگردی...از رکود خوشم نمیاد. اگرچه قدیما به خودم لقب لَختی و قانون اول نیوتن می دادم! اما واقعا از لَختی بودن خسته شدم و دوست دارم یه کار خارق العاده انجام بدم و ویژ از مسیر منحرف بشم و بزنم به بی راهه و جاده خاکی و کج راهه و گم شدن تااااااااااا پیدا شدن.
صبح کلاس دارم به ناچار باید بخوابم و حمیده هم گفته بریم پیاده روی. حوصله کلاس رفتن ندارم...
چند روزیه وبلاگم بدون ثبت روزنگارهای تصویری خیلی بی مزه شده امیدوارم این روند ادامه دار نشه.
+ خب حوصله م اومد خونه. نمی دونم کجاها برا خودش ول می چرخه. خخخ. برم تا باز نرفته بگیرم بخوابم فردا یه روز عالیهههههههههههه. فردا یه روز خوبه. مطمئنم.
+ با دعای خیر برای شادی عزیزانم...
+ خدایا همه چیز رو به خیر کن. آرامش...
"شب بخیر رویای آبی"