فانتزی مانتزی
فانتزی مانتزی
تازه کار تحویل دادم یه خرده شنگول میزنم. پوکیدم از نشستن و گشتن تو این مقالات سه نقطه. یعنی هر چی بیشتر می گردم و می بینم که عهههههه چه چیزایی هم بوده و من نمی دونستم، بیشتر میلم می کشه که توی تمام علوم سرک بکشم و وقتی جوگیری به اوج خودش میرسه به ناچار رو به زوال میزاره و فرتی این میل به صفر و متعاقب اون به مناطق منفی میل می کنه. و این پوکیدن وقتی بیشتر میشه که یکی مث پاشا بخواد تو تمام این موارد ازت اطلاعات با سند و مدرک بیرون بکشه. اگه سال ها پیش یکی مث پاشا اونور من بود الان من من کنونی نبودم. موچیم
حالا بی خیال علم و دانش عامو دلم شدید هیجان می خواد. هیجانی مث پریدن از یه ارتفاع بلند و شاید هم پرواز. یا فرار کردن از یه گله زنبور یا یه حیوون وحشی. یا مثل خواب های قدیمیم، دویدن توی کوچه های تاریک. آخی نازی یا دیدن چند تا بچه روباه کوچولو موچولو مثل اون روز صبح زود یا یه خرگوش گوش دراز نازنازی یا یه چیزی تو مایه های پیدا شدن غزلی و
هههههه. یکی از فانتزیام اینه که ....
اصن بی خی فانتزی مانتزی من برم بخوابم شاید یه خواب هیجانی دیدم.
شو خوش خوم