سخن 235
سخن 235
در خود تنها نمی شود یافت
بلکه در جسم و روح، در تمام هستی مدام سرک می کشد بر ما
اما گاهی نا آگاهانه تمام درهای ادراک را به رویش بسته ایم
مدام تنگ می کنیم نفس های احساس را در ریه های مهربانی ها
و خود را در قالبی از غرور و بی احساسی که دیگران برایمان ترسیم کرده است جا می دهیم
به فکر اینکه خوب جلوه کنیم
غافل از اینکه همین دیگران در قالبی که برایمان دوخته اند
ما را از هر زمان دیگری کوچک تر خواهند دید
و آنها جذاب ترین رویا هایمان را محصور تفکرات صفر مطلق خویش خواهد کرد
و همیشه با نا مهربانی ها شعاع درخشندگی های ما را محدود خواهند کرد
دلپذیر ترین و شیرین ترین حس، همان همدردی با هم را که لازمه حیات و زندگی در لحظه هاست
را با تلخی برایمان معنا خواهند کرد
ولی سوای این تفکرات آلوده که هر آن تازیانه هایش می کوبد بر روح لطیف
دیگر مهم نیست این دیگران در صفحات زندگی
باید به فکر این باشم که هیچ روزی دیگر تکرار نخواهد شد
و هیچ مهربانی ها مثل همین لحظه ها جذاب نخواهد بود
و هیچ نگاهی مثل این نگاهها مرا در در حقیقت ها غرق نخواهد کرد
پس روز ها و همه زودگذرند
و فردا که بیایید امروز فراموش شده است
پس با تمام تفاوت ها
چه بهتر از این که تمرین کنم
همه ی ما مثل دو قطره از مهربانی آسمانیم
پس وقتی بهم می رسیم از مهربانی ها از هم دلی ها با هم بگوییم