پارت چهار
پارت چهار
این اس ام اس ها ادامه داشت که جلسات جشن تموم شد و من یه روز بود که پیام ندادم و تو دلم میگفت میشه اون پیام بده که یهو پیام داد که فک نمیکردم این جلسه ها تموم بشه ما دیگه باهم نیستیم..اینجا فک کنم رسما پریدم هوا و دیگه راه در راه عشقم گذاشتم و رفتیم جلو چقدر حرف میزدیم و گذشت،من میدونستم اون قبلا با رفیقم که هم فامیلی من بوده دوست بودن ولی الان دعوان..خواستم ماجرا رو بفهمم که پیام داد که میشه ما دیگه باهم حرف نزنیم چون حس بد بهم میدی،و از اونجا گریه هام برای اون شروع شد و حرف دلمو زدم و بگااا رفتم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |