قسمت اول
قسمت اول
از ترم یک بود که با رفیقم (مهدی رستگار) سر کلاس در موردش حرف میزدیم،میگفتیم چه دختر باحالیه،سر کلاس میخوابه در حالی که پاش به زمین نمیرسه هی پاشو تکون میده یه پاشو جلو میبره و اون پاشو عقب..تابلو بود که اصلا حال کلاس استاد شیمی رو نداره..بعد ها تو کتابخونه میبینیش از اونجا میبینی که تو دلت یه صداهایی میاد اون موقع نمیفهمیدم چیه این حرفا،داشت فیزیک میخوند از رو هالیدی،میخواستم بگم زحمت نده خودتو بابا،این کتاب به درد عمش میخوره..عههه چقدر حالم بد گرفته شد کاش برمیگشتم اون موقع،بقیه دیدنام از دور بود و تو ذهن خودم،که از یه جایی نامعلوم تو دیگه دلمم شروع که عاشق شدن ککرد
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |