اینبار خواهشا برووو،برووو دیگه تحمل درد و بی خوابی ندارم..اگه اون روز اون حرکت رو کردم دیگه تحمل رنج نداشتم تا عذرخواهیمو بپذیری،بدون که من کاری از قصد نکردم تا اینقدر اویزونت بشم بفهم،تو بیار بفهم چقدر سختی دادی بهم و تحمل کردم تا جونم تا بتونم مرحم تنهایی و پشتت باشم..یادت بیار چه کشیدم..تحمل رفتن با امیر بیرون از ده تا اون دستبند بدتر بود،چون میدم پشتم خالیه،یکی منو داره بازی میده ولی جلو گوشامو گرفتم و حرف قلبمو گوش کردم..برووو دیگه جایی برا زخم ندارم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |