چرا من باید این همه درد بکشم،چرا این دردش با قبلی ها فرق داره..چرا نمیتونم ارامش داشته باشم..خسته شدم...بخشیدن قشنگه به جان خودم..دو تا دوستیم مثلا..
میدونم چقدر احمقانه بود،چقدر ترسوندمت...
ولی دعا میکنم یه لحظه هم جای من نباشی که درد رو بفهمی..
دردها کشیدم تونستم یه دوستی خوب باهات داشته باشم که یهو ثمرش این شد...برا هیچ تلاش کردم..از پرتگاه پرتاب شدم..کاش اون بیست و چهار ساعت رو میتونستم حذف کنم...ولی تحمل میکنم..چون برگشتی نمیبینم دیگه توش
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |