پارت سوم
پارت سوم
ترم شیش شده بود بهمن،که میخواستیم جشن سالیانه برگذار کنیم یه گروه تشکیل داده بودیم که رفتیم تو دفتر انجمن..یهو اونو دیدم واقعاً یکی از شیرین ترین لحظات زندگیم بود،شوق کرده بودم البته فک میکردم بخاطر دوستش اومده ولی خودش پایه بود این جلسه ها ادامه داشت تا یه روزی میخواستم بگم فلان ساعت بیا سر جلسه که شمارشو گرفتم،سر کارش گذاشته بودم یکم ولی به سرعت لو رفتم و همون علامت زبان منو ضایع کرد و رفت...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |