103
103
صبح طبق معمول ، از خواب بيدار شدم و دوش گرفتم و مسواك زدم و كتاب هايم را جمع و جور كردم كه به كتابخانه بروم ...
باز هم تهوع داشتم !
چاى تلخ را يك نفس سر كشيدم و روسرى ام را سرم كردم ...
نوتيفيكيشن واتساپ روى گوشى ام آمده ، نوشته : خوبى ؟!؟
كفش هايم را از جا كفشى برميدارم و در همين حين مينويسم : نه ! تهوع داره پدرمو در مياره !
گوشى را سر پله ميگذارم و دولا ميشوم كه بندهاى كفشم را ببندم ...
تيك هاى واتساپ آبى رنگ ميشود و جمله ى ايزتايپينگ در بالاى صفحه خودنمايى ميكند!
ميگويد: نكنه حامله اى؟!؟
ميخندم و مينويسم : احتمالا به توانايى هاى كثيرش ، گرده افشانى هم اضافه شده !!!
باز ميگويد: مراقب خودت باش ، رسيدى بهم خبر بده ...
تايپ ميكنم: مگه بود و نبودم فرقى داره براى كسى؟ مگه براش مهمه كه دارم زجر ميكشم با كاراش؟ مگه چندبار بهش نگفتم كاراى "اون" اذيتم ميكنه ؟ مگه نگفتم حتى اگر اون آويزنش باشه، نسبت بهش حسودم ...؟ نگفتم ...؟!؟
-...
همه ى چند خط را پاك ميكنم و در جوابش مينويسم : توهم :)
اين بيچاره چه گناهى دارد كه بنشيند پاى دردسرهاى زندگى سردرگم من ...!
#روزهاى_ويرانى
باز هم تهوع داشتم !
چاى تلخ را يك نفس سر كشيدم و روسرى ام را سرم كردم ...
نوتيفيكيشن واتساپ روى گوشى ام آمده ، نوشته : خوبى ؟!؟
كفش هايم را از جا كفشى برميدارم و در همين حين مينويسم : نه ! تهوع داره پدرمو در مياره !
گوشى را سر پله ميگذارم و دولا ميشوم كه بندهاى كفشم را ببندم ...
تيك هاى واتساپ آبى رنگ ميشود و جمله ى ايزتايپينگ در بالاى صفحه خودنمايى ميكند!
ميگويد: نكنه حامله اى؟!؟
ميخندم و مينويسم : احتمالا به توانايى هاى كثيرش ، گرده افشانى هم اضافه شده !!!
باز ميگويد: مراقب خودت باش ، رسيدى بهم خبر بده ...
تايپ ميكنم: مگه بود و نبودم فرقى داره براى كسى؟ مگه براش مهمه كه دارم زجر ميكشم با كاراش؟ مگه چندبار بهش نگفتم كاراى "اون" اذيتم ميكنه ؟ مگه نگفتم حتى اگر اون آويزنش باشه، نسبت بهش حسودم ...؟ نگفتم ...؟!؟
-...
همه ى چند خط را پاك ميكنم و در جوابش مينويسم : توهم :)
اين بيچاره چه گناهى دارد كه بنشيند پاى دردسرهاى زندگى سردرگم من ...!
#روزهاى_ويرانى
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |