وقتی چشم و گوشم باز میشود!
وقتی چشم و گوشم باز میشود!
شکر خدا که بعد از شخم زدن اینترنت اون مقاله ای که پنج شنبه باید ارائه ش بدم، اصل نویسنده مقاله رو پیدا کردم و یکم متوجه شدم که داستان چیه!
بجز این ارائه یه مقاله ای داشتم که دادم برام پیاده سازی کنن، گیر کردیم توش هم من و هم طرف برنامه نویس. باید فردا برم دانشگاه که سوالاته برنامه نویس رو از استاد بپرسم. ایمیل دادم جواب ندادخدا کنه لو نرم همین اول کاری
تقصیر خودم بود برنامه نویسه رو پُرو کردم دیگه مقاله رو نمیخونه صاف میاد از من میپرسه سوالاتش رو. بعدم به قول خودش میشینه کد میزنه.
میمیرم از حسودی وقتی میگه من میرم کد بزنم
+قابل ذکره که باید بگم خیلی خر بودم که حرف استاد رو گوش کردم. گفتم همون موقعه عطسه اومد بگو برای چی بوده. کلی مقاله پیاده سازی شده ی تر و تمیز با قیمت خیلی مناسب توی نت بود و من توجه نکردم. هی حرص خوردم. هی منت کشیدم. هی...
++مرگ بر استاد