دغدغه
دغدغه
با وجود همه مسائلی که باهاشون درگیر بودم و هستم نمیبایست a رو وارد این بازار شام میکردم... الان که میدونم خونه س و منتظره زنگ بزنن که بره تهران...
الان که میدونم تنهاست و هر چند دیقه یه بار تلگرامش رو باز میکنه و باز میبنده معلومه که دیوونه میشم... معلومه منم چند دقیقه یه بار چک میکنم که ببینم چیکار میکنه... کی بیدار میشه و کی میخوابه... برای همه last seen recently هستم و فقط اونو چک میکنم. پنج ماهه هر روز چکش میکنم.
چشم که باز میکنم چکش میکنم که ببینم بیداره یا نه... و معلومه مرتب خوابش رو میبینم و وقتی اینروزا کسی خونه نیست دلم میخواد راحت آرایش آنچنانی کنم و باهاش برم بیرون و تا دیر وقت نیام... با وجود اینکه از ارایش زیاد خوشش نمیاد و با وجود اینکه اصولا از قرار گذاشتن با من هم خوشش نمیاد
خیلی سخته آدم اینطور وقتا خودش رو کنترل کنه... با اینهمه دغدغه و غصه واقعااااااااا دلم میخواد برم بیرون باهاش... دلم نمیخواد اصلا حرف بزنه فقط دلم میخواد بغلش کنم...
امیدوارم از سرم بپره... چون واقعا انرژی یه شکست تازه رو ندارم...
+ عشقمی ریحان