غمگین تر از غمگین
غمگین تر از غمگین
آیا این همه نوشتن از انتر و توجه به جزییات چهره و صداش نشون نمیده که من بهش نظر دارم؟
اینو از قلبه نوشته های پست قبلی بیرون کشیدم.
متاسفم که باز از کسی خوشم اومده و محلم نداده... اینم یه شکست دیگه...
ولی هیچکدوم از شکستها اندازه ی بی محلی های A دلم رو تیکه تیکه نکردن... حیفه همه ی وقتایی که براش گذاشتم... یه تیکه از رفتارش هست روی دلم مونده خیلی زیادم سنگینی میکنه...
خودم حس میکردم از خانواده من خوشش نمیاد... ولی بهم ثابتش کرد... وقتی گفتم پدرم تصادف کرده هیچ دلداریی چیزیی نداد... همینطوریی سرسریی یه دو تا جمله ی آبکی گفت... هیچی هیچی هیچی اندازه ی این رفتارش ناراحتم نکرد...
نه از سر دوست داشتن بلکه بخاطر اون سه سال دوستی و صمیمیت زیادیی که داشتیم توقع داشتم طور دیگه ایی حرف بزنه... ولی وقتی دیدم اینطورییه گفتم صمیمیتمون هم به درد لای جرز دیوار میخوره...
توی این دنیا هیچکی برای هیچکی دل نمیسوزونه... اینو هیچوقت نباید یادم بره... میدونم ذات انسان اینطوریه درد دیگران براش زیاد مهم نیست اما اینکه حتی در لحظه هم دلداریی ندیم و محبت نکنیم دیگه خیلی ظلمه... خیلی...