بابا بزرگ علی اکبر
بابا بزرگ علی اکبر
نامه به بابا بزرگ علی اکبر!!(1)
.................................
سلام بابا بزرگ علی اکبر .
(زو نو که نچ بله نهی فارسی خوج مه حرف بجنه مه فارسی کمو وا
ننی ده پی یرم ته که موا مه چه چه اواجو )
یعنی....
(می دونم خوب بلد نیستی با من فازسی حرف بزنی
من فارسی خواهم گفت در اونجا پدرم به تو خواهد گفت که من چی میگم )
خوب یادم هست تو بچه های پدرم منو خیلی دوست داشتی
و تو بچه های عمو اقاجان عباس و منصور .
عباس ده سالی میشه اومده پیش تو .
منصور هم پارسال اومد پیشت .
موندم من پوست کلفت که انشاالله بزودی دیدار تازه خواهد شد .
.............................
خوب یادم هست که بیش از صد سال داشتی .
نایب می گفت سن تو از 110 سال هم گذشته بود .
مثل ادم زندگی کردی و مثل ادم رقتی .
چه راحت زندگی کردی و چه راحت رفتی
..........
بابا بزرگ
هم زندگی کردن سخت شده این زمونه هم مردن
یکی یکی برات میگم
اول از زندگی کردن برات بگم .
...................
بابا بزرگ
بیش از صد سال زندگانی کردی ولی اگه حالا بود باید زنده مانی می کزدی
تمام زندگیت بود چند جریب کشت و کار تو دشت مسعود اباد
و همه ثروتت یه خر سفید که چند سال اخر تبدیل کردی به خر سبز یشمی !!!!!
و بیش از یه بنز الگانس سفید دوسش داشتی .
.......................
کارت غیر از رعیتی اگه کسی مراجعه می کرد خاک قرص می بردی براشون برای کاه گل کاری .
زمستون هام که می رفتی بیابون با خرت (سف )می اوردی برای تنور یا
روشن کردن هیمه قیچ روی منقل کرسی .
گاهی هم می رفتی صحرا و بیابون با هاش جاز می کندی و می اوردی .
.............
بابا بزرگ
همه پدر بزرگ های بچه های سرمحله خرداشتند یکی بزرگ و یکی کوچک
ولی الان نوه های اونا ماشین های چند صد ملیونی دارن و کارخانه های میلیاردی و زدن به قزص حاشا به طوزی که پدر بزرگ اونا از قدیم پولدار بوده
ولی همه می دونیم که پشگل ور چین بودن اغلب اونا .
ولی خر تو واقعا خر بود و تو خرها از همه خر تر !!!!!
بالا بلند و رشید و زبر و زرنگ .
ولی تو هم بهش می رسیدی .همیشه پالونش را تعمیر می کردی .
سالی یه بار اوسا مندقا پالون دوز که پالون دورز ماهر بیدگل بود و پالون های خرانه خوبی می دوخت می اومد برای همسایه ها پالون نو بدوزه البته برای خر هاشون نه خودشون .
تو هم پالون خرت را تعمیر می کردی .
(رونکی ) خرت هم خیلی نو نوار و تمیز بود نمی دونم از کجا یه تیکه قالیچه گیر اورده بودی براش رونکی دوخته بودی .با چرم قزمز قشنگ .
........................
صبح با حوصله پالون را می ذاشتی روی خرت .
تسمه زیر شکمش را محکم و خوب می بستی .
حسابی کاه و جو بهش داده بودی و اب .
یادم هست چند بار با سطل از اب انبار فالگینه براش اب اوردی .
همیشه کاه که بهش میدادی غزبال می کردی .
می گفتی خاک وارد شکمش بشه درد دل می کنه .
شب ها که پالونش را ور می داشتی کمر و گردنش را قشو می کشیدی تا خاک های بدنش بزیره .
خر خوبی بود .
شب عید که می شد یادم هست ماجو گوهر یه کاسه حنا درست می کرد
به دست و پاش می بست و بعد از ساعتی با یه افتابه اب می شستی و می شد یه خر خوشگل با دست و پای حنایی .
.......................
با با بزرگ
یادمه یه روز سوار خر سفیدت کردی منو بردی میدون بزرگ
هنوز مدرسه نمی رفتم و تو خونه همساده داری سرمحله بودیم
یه اهنگر بود که مغازه اش نیم متری بلند بود ار کف میدون و یه ایوانچه ای هم داشت .
اون روز خرت را نعل تازه زدی .
خر را بردی پای ایوون .جناب نعلبند اول نعل کهنه را با چیزی اهنی کشید و بعد نعل تازه زد .
نعل ها را یکی یکی روی پای خر اندازه گرفت .
با چکس کوچکی میخ را به پای خر می کوبید .
اونجا بود که با معنی یکی به نعل و یکی به میخ اشنا شدم .
نعل ها که تمام شد چیزی اورد مثل یه کارد تیز .
اضافه های سم خر را برید .
کاری که امروز در ارایشگاه ها بهش میگن (پدیکور ناخن )یعنی مرتب کردن ناخن
دو باره سوار خرم کردی و خر سفید یخچالی با نعل تازه اومد سرمحله
ولی راه رفتنش فرق کرده بود .
می گفتی چند روز دیگه نعل و میخ ها (سو ) بیاد خوب میشه و خرم مثل ادم راه می ره !!!!!
....................
حالا خرت شده بود یه خر دست و پا حنایی با نعل تازه و پالون تمیز و مرتب
ولی خوب یادم هست این خر را فروختی
به خاطر حادثه ای براش پیش اومد و به رگ غیرتت بر خورد .
...............
یه روز تو مسعود اباد خر را بسته بودی و تو تالار دشتبون ها داشتی استراحت می کردی که خر نامرد بهش حمله می کنه .
خرت قرار می کنه و لی اون بی شرف یه گوشه ای گیرش میاره .
جل و پالون و رونکی اونو هر کدوم را در یه کردویی گیر میاری .
چون در حین فرار یکی یکی افتاده بود .
........................
از اون روز به بعد این خر سفید یخچالی از نظرت افتاد .
شاید هم پیش رعیت ها خجالت کشیدی .
یادم هست که به یک ماه نکشید که این خر تازه تعمیر با دست و پای حنایی را فروختی و یه خر خریدی که دیگه هیچ خری جرات نزدیک شدن بهش نداشت
چون وسیله دفاعی مجهزی داشت و از هر نظر می تونست از خودش دفاع کنه .
و این اصل که بهترین دفاع حمله است را واقعا کاربردی ثابت کردی !!!!