نامه هایی به ماجو گوهر
نامه هایی به ماجو گوهر
نامه هایی به ماجو گوهر (1)!!!!
...................
سلام ماجو گوهر
...........
در ست 40ساله که تو رفتی محمد هلال .
تو این مدت زمین و زمان عوض شده .اگه بیایی دیگه اثری از او ن رورا نیست .
همه چیز عوض شده .عروسی و عزا .
مسافزت ها .دید و بازدید ها .رابطه های اجتماعی .
مرد ها و زن ها .
دختر ها و پسرها .عید ها .محرم و ماه رمضان و همه و همه .
من سعی میکنم یکی یکی حال و هوای اون روزایی که تو 40 سال پیش بودی .و حالا را برات بنویسم .
خودت مقایسه کن که اون روزا زندگی بهتر بود یا حالا
بوی زندگی و ادمیزاد اون روزا بیشتر می اومد یا حالا .
از عروسی ها شروع می کنم .
..........................
عروسی
................
ماجو گوهر
نمی دونم تو و بابا بزرگ علی اکبر چه جور عروسی کردید .
بابابزرگ اصلا صورت ماهت را دیده بود یانه .
موهای بلند شرابی رنگت را دیده بود یانه .
تو که به قول خودت از بچه گی دنبال شعر بافی بودی تئو یه کار گاه
بابا بزرگ بچه سرمحله بود و تو بچه میدان کلاغ که حالا اسمش را عوض کردند و شده میدون حجتیه .
ولی می دونم بابا بزرگ تو دشت خواجه منصور اب می کاشت و از تو میدون کلاغ رد می شده یره صحرا .
شاید یه روز وقت عبور از اونجا تو را دیده که از کارگاه خارج می شدی یا وارد اونجا می شدی .
کی اومد خواستگاریت و با چه ناز و ادایی بله را گفتی نمی دونم .
ماشین که نداشت و نمی دونم اون روزا خرش چه رنگی بود .
ولی می دونم حتما خر داشت .
چون بابا بزرگ بدون خر نمی تونست زندگی کنه .
جونش به خرش بسته بود .
مثل ماشین باز های حالا که جونشون به ماشینشون بسته است و هر روز مدل جدید .
می دونم بعد از عروسی اومدی محله ما سرمحله .
میتونم بعضی از چیزهای جهیزیه ات را حدس بزنم چی بود .
چند تا بسسو صد درمی و پنجاهی و بیست و پنجی برای برای ماست .
دو تا وورنه و چادر شب برای صحرا
یه بلو که شب ها غذای مونده را زیرش بذاری که گربه نخوره به جای یخچال ساید یای ساید
دو تا طبق چوبی که باهاش نون خونگی پهن کنی .
جند تا مرطبونی که توش ارده شیره بریزی .
دو تا کوزه برای اب و یه تغار برای ارد خمیرکردن .
دو تا چراغ موشی یکی برای اتاق و یکی برای با بابزرگ که بره سر کشی خرش تو طویله .
یه سفره قلمکار و چند تا کاسه و بادیه مس .
چند تا چلو کش مسی و چند تا سیخ و سیخچه .
اون اتاق دو تا دولاب داشت که یکیش اختصاصی از تو بود
یه افتابه مسی لب کنگره ای و یه مجمعه کنگره دار برای رو کرسی .
چند تاشیشه قلقله دراز که توش سرکه می ریختی ..و ....
هنوز اون اتاقی که که شب عروسیت اومدی سالم و پا برجاست .
هفته قبل دیدم .پدرم و عمو اقاجان و عمه صغری و عمه کبری را تو همون اتاق سیاه شده که یه گوشه اش اجاق دود گرفته داشت به دنیا اوردی .
همون اتاقی که بعد ها به پدرم بخشیدی و مادرم به عنوان عروس اومد توی اون اتاق .
خواهر بزرکم و برادرم و من که اخرین محصول اون اتاق بودیم و من 6 سالم بود که اومدیم خونه جدید تو سبزه میدون و اون خونه همسایه داری با اون خاطرات خوب را فروختیم .
زیر همون اتاق طویله خر با با بزرگ بود .
توی اون خونه با چند تا همساده خوب مثل ایران و علی عسگر
فرخ و شوهرش علی محمد غلوم علی
حبیب پی کلفت و زنش زهرا و اباجی اون پیر زن افلیج یه عمر زندگی کردی .
شب ها ی تابستون همه یه برمه گوشت لوبیاب و نون اب کشیده خونگی ور می داشتیم و روی پشت بوم .
پای چراغ دستی که به یه تیر چوبی اویزون بود .
همسایه ها در چند قدمی هم سفزه هاشون را باز می کردن و مشغول خوردن گوشت لوبیا می شدند .
تق و تق کوبیدن گوشت کوب بر بادیه مسی قشنگ ترین موسیقی بود
که شنیده می شد .
رعیت هایی که از صبح تا غروب تو صحرا جون کنده بودند و زن هایی که تا شب قالی بافته بودن و شیر گاو دوشیده بودن و ماست و پنیر کرده بودند
باچه لذتی پای اون چراغ ها گوشت و لوبیا می خوردند و ما بچه ها نگاهمون به پدر بود که امشب افتخار پاک کردن گوشت کوب به کی خواهد رسید .
...............................
کلک گوشت و لوبیاب که کنده می شد همسایه ها نیم ساعتی مثل ادم با هم حرف می زدن و چراغ ها خاموش و هر کسی می خوابید تا وقت اذان که عای اکبر قلعه با اون صدای نازکش اذان می گفت .
همه به اندازه کافی خوابیده بودند و از پشت بوم می اومدن پایین .
یه چایی با سماور زغالی و بعد دنبال کار و زندگی .
..........
بابا بزرگ علی اکبر و علی عسگر با خر هاشون می رفتن مسعود اباد
علی محمد غلومعلی با خرش می رفت دشت فرح اباد
حبیب پی کلفت یابوش را می بست به چرخ گاری و می رفت دنبال گچ و اهک بردن برای مردم از کوره ها
ماجو گوهر و اباجی می رفتند پشت چرخ پشم ریسی .
پدر و مادرم می زفتند تو پشگم روی قالی
ایران همساده مون می زفت گاو ها را بدوشه و پنیز کنه و بعد بره رو قالی .
...............
ما بچه ها هم میرفتیم تو کوچه های خاکی سرمحله و بازی کردنو تمام کردن روزهای خوش کودکی .