خواب دیدم با "ش" هستم و باید برم سرِ یه امتحانی که یه فصلش رو جا انداختم. اضطراب، دلشوره، نگرانی.....
"ف" و گلگی می خواستن برن سفر و خوشحال بودن، من و "ش" وارد یه مغازه بزرگ شدیم که اون دستمال بخره. یکی از کلاه های فانتزی رو میز رو امتحان کردم که سایز سرم نبود.......
این تصویرها آرام بخش نبودن.
با تپش قلب از خواب بیدار شدم.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |