از همین الان
از همین الان
باز تا هشت صبح بیدار.
این بار نوشتم. نه داستان کوتاه، نه طرح و ایده، نه شعر و نه پستِ وبلاگی. فقط نوشتم و نوشتم.
بستنی سنتی می خورم و باید حاضر شم و بزنم بیرون. زود و تند. این رکود و تنبلی مالِ آدمای هفتاد ساله است که بشینن سریال ببینن و کتاب های قدیمی شون رو بازخونی کنن و به کبوتراشون ارزن و نون بدن و فقط پست بذارنن تو وبلاگشون. البت که من این روزمرگی هام رو ترک نخواهم کرد ولی....
جاه طلبی های قبلی ام رو از سر می گیرم. از همین امروز. از همین الان.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |