سلامیدن و والسلامیدنت
سلامیدن و والسلامیدنت
سلامیدن و والسلامیدنت
چه داده مرا دید و نادیدنت؟
رهانیدن و وارهانیدنت
نگاهیدن و اشتباهیدنت
دمیدن به باغِ دماوند چیست؟
از آن قله بازآ ببین چیدنت
به تابیدنت هرچه خورشیدنت
به سوزیدنت هرچه جوشیدنت
که نالیدنت را دوام آورد؟
نماند دلی وقتِ خندیدنت
رسانیدنت گوشِ ما را سرود
و سوتی چنان بهرِ باریدنت
نه باریدنت لحظهٔ دیدنت
نه نادیدنت گاهِ خوابیدنت
شکانیدنت پای لبهای من
شکستم قدم را به پاییدنت
غمین دیدنت نازنین دیدنت
تو دلخواهی و دل به خواهیدنت
وبالِ تواَم بالِ من را مچین
چرا چیدنِ نقضِ بالیدنت؟
شعاریدنِ شاعری بیزبان
بسی بیدِ مجنون به لرزیدنت
شوم محوِ بوسیدنت گرچه درد
دَرَد پیرهنهای موییدنت
سهشنبه ۲۸بهمن نودوسه
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |