گل کلم
گل کلم
تو دستشویی بودم
داشتم گل کلم درست میکردم
صدای نادر رو شنیدم که داد میزد داددداش دادداش بدو بیا کیس جدید اوردن
راست کار خودته!!!
گفتم هیس ببر صداتو بی ابرویِ بی محلِ خروس!
اخه داد که زد هول شدم یهو جابجا شدم اثر ناقص شد
ولی خب بازم شبیه بود. دلم نبومد سیفون رو بکشم
پاشدم باش رفتم جلو در سلول واستادم تا بیارنش
از همون دور که سربازا در بند رو باز کردن نادر خنده شیطانی رو شروع کرد
پسره خیلی جوون بود ولی یه دل مردگی عجیبی تو نیگاش داشت
بدجوری تو عالم خودش بود. فاز اون حال مزخرفش منم گرفت
با ارنج زدم تو پهلو نادر گفتم درتو بذار گمشو
رفتم تو سلول دراز کشیدم
پسره رو مخم رفته بود. دوست داشتم بدونم چه مرگشه
نه روز تحت نظرش داشتم. دم پر هیشکی نمیشد
روز دهم تو غذاخوری رفتم کنارش نشستم
سر صحبت رو باز کردم
پرسیدم اسمت چیه؟
گفت: -محمد
چرا انقد داغونی؟ حکمت چیه؟
-اعدام
چیکار کردی مگه؟
-ادم کشتم
ازش خواستم ماجراشو تعریف کنه
گفت تو خیایون یه یارویی زنمو دید گفت عجب تیکه ایه
منم جلوشو گرفتم و یه سیلی بهش زدم. کتک کاری شد
وقتی مردم از هم جدامون کردن به زنم گفت جند.ه جمع کن شوهرتو
منم کفری شدم چاقو کردم تو شکمش...
خندم گرفت!
بش گفتم ببین ممد اقا اون موقع با حرف اون یارو زن تو جند.ه نشد
ولی حالا که دیگه کنارش نیستی حتما میشه
اینو که شنید برق از کله ش پرید
دو دستی زد تو سر خودش و شروع کرد به اشک ریختن
منم رفتم پی کارم
روز یازدهم اومد تو سلولم دهنمو بوس کرد گفت داداش تو علم حکمت بلدی؟
گفتم یس
گفت بگو حالا چیکار کنیم؟
گفتم من پس فردا ازاد میشم نگران نباش تو با خیال راحت برو اون دنیا، بسپار به من...
الان پیش زنشم...
خیلی تیکه اس...
نادرم هنوز داره میخنده
داشتم گل کلم درست میکردم
صدای نادر رو شنیدم که داد میزد داددداش دادداش بدو بیا کیس جدید اوردن
راست کار خودته!!!
گفتم هیس ببر صداتو بی ابرویِ بی محلِ خروس!
اخه داد که زد هول شدم یهو جابجا شدم اثر ناقص شد
ولی خب بازم شبیه بود. دلم نبومد سیفون رو بکشم
پاشدم باش رفتم جلو در سلول واستادم تا بیارنش
از همون دور که سربازا در بند رو باز کردن نادر خنده شیطانی رو شروع کرد
پسره خیلی جوون بود ولی یه دل مردگی عجیبی تو نیگاش داشت
بدجوری تو عالم خودش بود. فاز اون حال مزخرفش منم گرفت
با ارنج زدم تو پهلو نادر گفتم درتو بذار گمشو
رفتم تو سلول دراز کشیدم
پسره رو مخم رفته بود. دوست داشتم بدونم چه مرگشه
نه روز تحت نظرش داشتم. دم پر هیشکی نمیشد
روز دهم تو غذاخوری رفتم کنارش نشستم
سر صحبت رو باز کردم
پرسیدم اسمت چیه؟
گفت: -محمد
چرا انقد داغونی؟ حکمت چیه؟
-اعدام
چیکار کردی مگه؟
-ادم کشتم
ازش خواستم ماجراشو تعریف کنه
گفت تو خیایون یه یارویی زنمو دید گفت عجب تیکه ایه
منم جلوشو گرفتم و یه سیلی بهش زدم. کتک کاری شد
وقتی مردم از هم جدامون کردن به زنم گفت جند.ه جمع کن شوهرتو
منم کفری شدم چاقو کردم تو شکمش...
خندم گرفت!
بش گفتم ببین ممد اقا اون موقع با حرف اون یارو زن تو جند.ه نشد
ولی حالا که دیگه کنارش نیستی حتما میشه
اینو که شنید برق از کله ش پرید
دو دستی زد تو سر خودش و شروع کرد به اشک ریختن
منم رفتم پی کارم
روز یازدهم اومد تو سلولم دهنمو بوس کرد گفت داداش تو علم حکمت بلدی؟
گفتم یس
گفت بگو حالا چیکار کنیم؟
گفتم من پس فردا ازاد میشم نگران نباش تو با خیال راحت برو اون دنیا، بسپار به من...
الان پیش زنشم...
خیلی تیکه اس...
نادرم هنوز داره میخنده
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |