پارلمان گربه ای - مخمصه
پارلمان گربه ای - مخمصه
مندی گفت لوسیفر به رابی گفته که بهمون بگه تا هرجا بریم دنبالمون میاد و تا زمانی که گازمون نگیره بیخیال نمیشه!
و ادامه داد : بیا فرار کنیم
من صدامو کلفت کردم و جواب دادم : فرار؟ من؟ هه...
یکم سکوت کرد بعد از تو چمدونش دوتا بلیط جمهوری دومینیکن دراورد و با نگرانی گفت : کام ویت می
اینو که گفت، خود به خود رو تصویرمون اهنگ بی تو - سیاوش قمیشی پلی شد و هوا بغضی شد (رو اسم اهنگ کلیک کنید)
دستمو به سمتش دراز کردم
دستشو به سمتم دراز کرد
دوست نداشتیم جدا بشیم اما بدون اینکه از جامون تکون بخوریم بینمون فاصله افتاد و از هم دور شدیم...
گردش فلک یا قضا و قدر
هرکدوم به یه سمت... مندی راهی دومینیکن و من راهی اشغالدونی
(اینجا استپش کنین) البته میدونستم اگه بی برنامه برم گازم میگیرن
به خاطر همین قبلش رفتم سگ فروشی و یه دوبرمنِ عصبانی خریدم
سر ظهر بود... جز من و دوبرمن و لوسیفر هیشکی تو اشغالدونی نبود
خورشیدم اون بالا شاهد؛ و منتظر جزغاله کردن جنازه ی بازنده بود
از دور چشمامو ریز کردم یکم تو چشماش زل زدم
بعد قلاده دوبرمنو باز کردم گفتم اوووناااهاااش بگیییییرش بگیییییرش
همون لحظه لوسیفرم یدونه سوسک گنده ی گشنه انداخت رو زمین گفت بخوووورش بخوووورش
من و دوبرمن اصن نترسیدیم
قرص و محکم واستادیم سر جامون ببینیم چه گـوهی میخواد بخوره
سوسکه بدو بدو اومد جلو پام واستاد
خم شدم گفتم چیه عمویی؟ میخوای پامو بخوری؟ بیا...
کفشمو دراوردم گفتم بفرما بخور
لعنتی راستکی پرید انگشت کوچیکمو خورد!!!!!!
این حرکتو که کرد دوبرمن جیغ زد گفت بدوووووووووو
بعد دوتایی جیغ زنون دویدیم
سوسکه ام بدو بدو پشت سرمون میومد که بخورمون...
ما بدو... سوسکه بدو
ما بدو... سوسکه بدو
از این سر اشغالدونی به اون سر اشغالدونی
اخرش اشتباه پیچیدیم خوردیم به بن بست
همونجوری حیرون و لرزون و گوه خورون واستادیم ته کوچه
سوسکه ام واستاده بود سر کوچه راهو بسته بود
دوبرمن گفت : -یه فکری بکن تا نیومده
سوارش شدم گفتم : +وقتی اومد جلو بدو از روش پرش کن بریم خونه
-نهههه من میترسم پاهام میلرزه نمیتونم بپرم جون مادرت یه فکر دیگه کن
+عجب گیری افتادیم! وسط این مخمصه شیر موز از کجا بیارم برات؟ بپر دردت به جونم اذیت نکن
-ناموسا نمیتونم
(حالا سوسکه ام همینجوری با ارامش داشت یه قدم یه قدم بمون نزدیک میشد)
+رااااااهی نداریم امااااااده شووووو
-نهههههههه
(سوسکه کامل بمون رسید)
+بپررررررر
-نههههههههههههههه
اخرش که دیدم شازده خیال پرش نداره از پشت انگولکش کردم
اونم بلافاصله قشنگ دو متر پرید هوا سه تا چرخ زد
بعدشم صاف افتاد رو سوسکه
وقتی از روش بلند شد از له هم یه چیزی اونورتر شده بود
-اخییییییش نزدیک بود...
حسابی یه نفس راحت کشیدیم
+افرین دیدی چه خوب پریدی
-دهن سرویس این چه کاری بود بام کردی؟باز خوبه به قول خودت «فقط خورشید اینجاس» وگرنه ابروم میرفت که...
یه چک ش زدم گفتم ادا منو درنیار پدرسگ
بعد دو نفری رفتیم سراغ لوسیفر انقد کردیمش تا مرد
اخرشم جنازشو انداختیم تو اشغالا تا جزغاله شه
پ.ن : سوسکه اعصابمو خراب کرد دیگه حوصلم نیومد اخرشو زیاد توضیح بدم
و ادامه داد : بیا فرار کنیم
من صدامو کلفت کردم و جواب دادم : فرار؟ من؟ هه...
یکم سکوت کرد بعد از تو چمدونش دوتا بلیط جمهوری دومینیکن دراورد و با نگرانی گفت : کام ویت می
اینو که گفت، خود به خود رو تصویرمون اهنگ بی تو - سیاوش قمیشی پلی شد و هوا بغضی شد (رو اسم اهنگ کلیک کنید)
دستمو به سمتش دراز کردم
دستشو به سمتم دراز کرد
دوست نداشتیم جدا بشیم اما بدون اینکه از جامون تکون بخوریم بینمون فاصله افتاد و از هم دور شدیم...
گردش فلک یا قضا و قدر
هرکدوم به یه سمت... مندی راهی دومینیکن و من راهی اشغالدونی
(اینجا استپش کنین) البته میدونستم اگه بی برنامه برم گازم میگیرن
به خاطر همین قبلش رفتم سگ فروشی و یه دوبرمنِ عصبانی خریدم
سر ظهر بود... جز من و دوبرمن و لوسیفر هیشکی تو اشغالدونی نبود
خورشیدم اون بالا شاهد؛ و منتظر جزغاله کردن جنازه ی بازنده بود
از دور چشمامو ریز کردم یکم تو چشماش زل زدم
بعد قلاده دوبرمنو باز کردم گفتم اوووناااهاااش بگیییییرش بگیییییرش
همون لحظه لوسیفرم یدونه سوسک گنده ی گشنه انداخت رو زمین گفت بخوووورش بخوووورش
من و دوبرمن اصن نترسیدیم
قرص و محکم واستادیم سر جامون ببینیم چه گـوهی میخواد بخوره
سوسکه بدو بدو اومد جلو پام واستاد
خم شدم گفتم چیه عمویی؟ میخوای پامو بخوری؟ بیا...
کفشمو دراوردم گفتم بفرما بخور
لعنتی راستکی پرید انگشت کوچیکمو خورد!!!!!!
این حرکتو که کرد دوبرمن جیغ زد گفت بدوووووووووو
بعد دوتایی جیغ زنون دویدیم
سوسکه ام بدو بدو پشت سرمون میومد که بخورمون...
ما بدو... سوسکه بدو
ما بدو... سوسکه بدو
از این سر اشغالدونی به اون سر اشغالدونی
اخرش اشتباه پیچیدیم خوردیم به بن بست
همونجوری حیرون و لرزون و گوه خورون واستادیم ته کوچه
سوسکه ام واستاده بود سر کوچه راهو بسته بود
دوبرمن گفت : -یه فکری بکن تا نیومده
سوارش شدم گفتم : +وقتی اومد جلو بدو از روش پرش کن بریم خونه
-نهههه من میترسم پاهام میلرزه نمیتونم بپرم جون مادرت یه فکر دیگه کن
+عجب گیری افتادیم! وسط این مخمصه شیر موز از کجا بیارم برات؟ بپر دردت به جونم اذیت نکن
-ناموسا نمیتونم
(حالا سوسکه ام همینجوری با ارامش داشت یه قدم یه قدم بمون نزدیک میشد)
+رااااااهی نداریم امااااااده شووووو
-نهههههههه
(سوسکه کامل بمون رسید)
+بپررررررر
-نههههههههههههههه
اخرش که دیدم شازده خیال پرش نداره از پشت انگولکش کردم
اونم بلافاصله قشنگ دو متر پرید هوا سه تا چرخ زد
بعدشم صاف افتاد رو سوسکه
وقتی از روش بلند شد از له هم یه چیزی اونورتر شده بود
-اخییییییش نزدیک بود...
حسابی یه نفس راحت کشیدیم
+افرین دیدی چه خوب پریدی
-دهن سرویس این چه کاری بود بام کردی؟باز خوبه به قول خودت «فقط خورشید اینجاس» وگرنه ابروم میرفت که...
یه چک ش زدم گفتم ادا منو درنیار پدرسگ
بعد دو نفری رفتیم سراغ لوسیفر انقد کردیمش تا مرد
اخرشم جنازشو انداختیم تو اشغالا تا جزغاله شه
پ.ن : سوسکه اعصابمو خراب کرد دیگه حوصلم نیومد اخرشو زیاد توضیح بدم
اقای بداخلاق اخمو
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |