درس عشق
درس عشق
مهربانم وقتي نمي توانم تمام تو را بفهمم نگران مي شوم
مهربانم وقتي اشاره هاي تو مانعي مي شود براي نفهميدنت وقتي تمام وجود تو در نگاهت خلاصه مي شود وقتي شك مي كنم به نگاهت كه با كلامت هماهنگ نيست وقتي نگاه تو بي حريم در سكوتت خلاصه مي شود
به من حق بده تو را نفهمم به من حق بده از پريشاني و نگراني حال خوبي نداشته باشم
تازه فهميدم چقدر بين ما فاصله هست فاصله ي ما همين نگاه است نگاهي كه براي تو تمام شاد بودنها را ساخت و براي من تمام غمها را
مهربانم وقتي تو با نگاهت حرف مي زني وقتي نمي تواني بي نگاه به كسي عشق بورزي تازه مي فهمم تمام عشق فقط احساس نيست
و اين مسئله همان چيزي است كه مرا به سوي مهرباني مي كشاند كه احساسش در كلامش معنا مي شود
مهربانم وقتي كسي ياد نگرفته در حضورم بي خيال تمام نياز هاي نگاهش شود پس هيچ تقصيري هم ندارد كه نتواند با من ارتباط برقرار كند
حضور تو به من ثابت كرد آنچه شكست خوردگان عشق برايم مي گفتند حقيقت دارد آنها مي گفتند
هرگز يك با نگاه نمي تواند با يك بي نگاه عاشقانه زندگي كند
آري دير فهميدم اما اين مهم است كه فهميدن من براي كساني كه نمي خواهند بفهمند چه ارزشي دارد ؟
مهربانم وقتي فهميدم امثال شما به ندرت از كلامشان براي عشق ورزيدن استفاده مي كنند با خودم گفتم
اي كاش زودتر مي فهميدم اي كاش در اين جمع عذاب آور صداي شكستن استخوان هاي احساسم را نمي شنيدم
اما ديگر براي من تو همان رهگذري من مي خواهم تا وقتي خدا مي خواهد بي خيال آدمهاي نگاه پرست شوم
مهربانم وقتي چنين مسئله اي را فهميدم انقدر حال بدي داشتم كه نمي دانستم كجا بروم و چه كنم
ولي گاهي وقتها بعضي شكستها يك درس جديد زندگي مي شوند شايد اين هم درسي بود كه خدا به من آموخت
خدايا وقتي از اين درس ها به من مي آموزي لطفا تحمل و صبر دوران يادگيري را هم به من بده
مهربانم آنچه را كه تو با نگاه و اشاره به مهربانو هايت مي گويي همان ضربه هاي تيشه هاييست كه بر جان احساسم مي خورد
اميدوارم ديگر تو را در مسير زندگيم حتي حس هم نكنم
خدايا به من عشقي را ببخش كه هيچ نگاهي درونش نيست و من مطيع صلاح تو هستم اگر تو بخواهي خوشبختي تكميل است خدايا پس بخواه اگر صلاح مي داني لطفا