توكلم به خداست
توكلم به خداست
مهربانم خوب يا بدش را نمي دانم اما يك چيزي را خوب فهميدم اين روز ها آدمها خوب بودن را در با هم بودن مي بينند
اين روز ها آخر بدي آدمها دوري كردن و در انتظار گذاشتن ديگريست
مهربانم دفتر خاطراتم را كه ورق مي زنم جايي از اين خاطره ها تو هستي ولي فقط هستي و جايي ديگر دل به آدم هايي سپرده اي كه زبانشان دست خودشان نيست و به همين خاطر فراق را براي من پسنديدي
باز هم دفترم را مرور مي كنم در جايي ديگر در سايه ي ترديد هايت پنهان شده ايي ولي فقط بين اين دو راهي نگاهت را به من سپرده اي در حاليكه ترديد ديوانه كننده ات تو را به فراق مي خواند
مهربانم دلم مي خواهد دست به آسمان ببرم و ستاره ام را بردارم و تمام غبار هاي كينه و نفرت و تمام گذشته ي درد ناكش را بزدايم تا دوباره ستاره ام پر نور شود آنوقت در ميان آسمان قلب تو نمايان تر شود من به وضوح ترديد را در تو لمس مي كنم
آيا از خودت پرسيده اي اين همه سال ترديد اين همه سال انتظار پايانش چه خواهد شد ؟
مهربانم دنيا بي رحم تر از اين حرفهاست اگر دل به بي رحمي هايش بدهي نابود خواهي شد پس دل به خدايي بسپار كه حالا ما را روبروي هم قرار داده و منتظر است دست از تمام گذشته و از تمام ترديد ها و از همه ي دروغ هاي گذشته بشوييم
اين را بدان ممكن است خدا ديگر اين فرصت تلاقي نگاه را به ما ندهد
مهربانم من اين متن را براي آوردن تو پيش خودم ننوشته ام قصدم اين است كه ديگر نمي خواهم فرصت ها را به دست باد بسپارم كارم به جايي رسيده كه حاضرم به خاطر نابود نشدنم حتي از تو هم بگذرم
گاهي سختي ها تمام قدرتشان را براي نابودي تو به كار مي گيرند امروز در همان نقطه ي قدرتمندي سختي ها ايستاده ام پس ديگر نه مرا به صبر دعوت كن و نه به انتظار
مهربانم اي كاش مي شد دوباره به همان روز هاي جوانيمان برگرديم باور كن اگر صد بار هم به همان روز ها برمي گشتم بي منت دوباره و صد باره تا همين امروز به پاي تو مي نشستم و هيچ اعتراضي هم نداشتم
اما حالا ديگر جاي انتظار نيست مي خواهم دست به دست تقدير بدهم شايد تقدير منتظر همين رضايت من بوده توكلم به خداست فقط به خدا