بر سر عشق چه آمده ؟
بر سر عشق چه آمده ؟
مهربانم گاهي معنا ي نگاه ها و زمزمه ها را نمي فهمم
مهربانم گاهي وقتها نمي دانم چه كسي اشتباه مي كند من يا تو ؟
اين روز ها هر كسي را مي بينم در وجودش چيزي به نام حريم شناسي نيست چيزي به نام حفظ نجابت نيست انگار آدمها براي پيش رفتن خود را نيازمند گناه مي بينند
نمي دانم چرا به حريم شناسي من مي گويند افكار پوسيده و به گناه علني خودشان مي گويند روشن فكري
مهربانم من هيچ كسي را با هر دو خصوصيت انساني نديده ام
ايمان و روشن فكري
انگار آدمها براي رسيدن به يك خوي حيواني دست از تمام ايمان و روشنفكري شسته اند اما چرا ؟
انگار عشق در صندوقي پنهان شده و هر كسي در حال زمين زدن ديگران است تا رمز اين صندوق را پيدا كند و صاحب عشقي شود كه برچصبيست بر دهان حاسدان بيمار صفت
مهربانم كلافه ام چون هيچكسي به دنبال يك عشق پاك نيست آدمها حتي عشق را با تمام آلودگي ها ي غير اخلاقي مي خواهند
يادش بخير مادربزرگ مي گفت
اگر هرگز نگذاري ديوار حريم ايمان و نجابتت شكسته شود به انسانيتت افتخار كن و اگر فقط براي يك محبوب اين ديوار حريم را فرو ريختي باز هم به انسانيتت افتخار كن
اما امروزه آدمها به خاطر بستن دهان حاسدان بي خيال انسانيت هم مي شوند
من نمي دانم حاسدي كه به بيماريش اطمينان داريم چه نيازي هست به خاطر بستن دهانش يك بارِ گناه نا بخشودني را بر دوش بكشيم ؟
مهربانم وقتي در برابرت مهرباناني صف مي كشند كه هيچكدام نه شرمي در نگاهشان دارند و نه حيايي در زبانشان و نه نجابتي در وجودشان و نه ايماني در قلبشان
خيلي سختتر مي شود وجود حاسد بد زباني را به خاطر نفهميش تحمل كني
راستي مهربان هايي كه با صد مهربانو دست رفاقت مي دهند چگونه در در دام يكي مي افتند و تا آخر عمر بدبختيشان را تقاص احساس مي دانند ؟
مهرباني را ديدم كه در دام مهربانويي دارد مي افتد كه نمي داند آن مهربانو ظاهرا پاك چه بد نابودش خواهد كرد
اما چه مي شود كرد وقتي آن مهربان مثل اكثر مهرباناني كه ديده ام دست از انسانيتش كشيده و در بين مهربانو ها همچنان دست به دست شده تا به اين مهربانو رسيده
گاهي وقتها داستان آن ملخ معروف را باور مي كنم و آن مهربان هم انگار به دام مهربانوي داستان ملخ رسيده
برايش دعا نمي كنم خدا نجاتش دهد بلكه وقتي كسي ذره اي به اتفاقات آينده فكر نمي كند ذره اي دلش براي انسانيت خودش نمي سوزد بايد گذاشت در دام جهالتش نابود شود
خلاصه مهربانم اوضاع خوبي را در بين اين مهربانان و مهربانو ها نمي بينم جهلشان به جايي رسيده كه باور هم نمي شود كرد
وقتي ما نمي توانيم به خام صفتان روزگارمان بفهمانيم روزگار پر از دام هاي باور نكردنيست چگونه مي توانيم آمار طلاق و اعتياد را پايين بياوريم ؟
اما
خدايا اگر ذره اي خوبي و پاكي هنوز در وجود آن مهربان هست كمكش كن تا بتواند از دام مهلك چنين مهربانو هايي نجات بيابد البته خدايا اگر خودت مي خواهي اگر نه بگذار راهش را برود تا ابدِ نابودي