عشق كاغذي
عشق كاغذي
مهربانم من سالها كه عشقي پاك در وجودم بود عاشقي بعد از رسيدن ها را عشق كاغذي مي ناميدم
من سالها هيچ اعتقادي به عشق كاغذي نداشتم منظورم اين است كه معتقد بودم يك كاغذ رابطه ي آن را به هم وصل كرده در حاليكه هيچ احساسي متولد نشده
اما عاشقي قبل از رسيدن را خيلي دوست داشتم چون باور داشتم يك احساس مثل يك بذر در وجود طرفين در حال رشد است تا به ثمر برسد
سالها گذشت اين اعتقاد من پا بر جا بود تا اينكه خبر بي وفايي تو به من رسيد
با خودم فكر كردم و فهميدم چقدر عشق كاغذي پا بر جا تر و محكمتر از تمام عشق هاست
درست است بعضي ها مي گويند اگر آن كاغذ پاره شود چه مصيبت ها در بر دارد چه مي شود كرد وقتي ما آدمها فقط به نوشتن هايمان پايبنديم و تا تاريخ يك عشق ثبت نشود اجازه ي هر نامروتي را به خودمان مي دهيم
عشق كاغذي هنوز هم اعتقاد من نيست چون گاهي وقتها به راحتي مي شود از آن گذشت اما نبايد هرگز يادمان برود كه بر روي همين عشق كاغذي كساني هستند كه براي تضمينش انسانيت و آبرو گذاشته اند
در حاليكه عشق احساسي هيچ ضمانت يا آبرويي در بر ندارد مثل يك لبه ي پرت گاهي مي ماند كه هر لحظه امكان سقوط هست
خدايا عشق احساسي را تنها به كساني ببخش كه اراده ي كاغذي شدنش را دارند
و بگير احساس هاي پوچ رهگذر را كه پايانش سقوط و نابوديست