طبيب عشق
طبيب عشق
دلم طبيب عشق مي خواهد تنها طبيب عشق مي داند اين همه پريشانيم از چيست
تنها طبيب عشق مي داند دليل اين همه سرفه هاي مكررم آلودگي هوا نيست هواي دلم گرفته هواي دلم آنقدر براي لحظه هاي عاشقانه ام تنگ شده كه به بيماري عشق مبتلا شده ام
تنها طبيب عشق مي داند چقدر هوس هاي شوم مهربان نما ها آزارم مي دهد و براي پنهان كردن درد هاي روحم به تنهايي و بستر پناه مي برم
تنها طبيب عشق مي داند چقدر روح من نسبت به ويروس هاي عشق حساس است ويروس هايي كه شبيه عاشق ها مي مانند اما درونشان پر از همه ي نابودي هاست
طبيب عشق من مي داند وقتي روحم با يكي از همين ويروس ها درگير مي شود تا مدتها ي طولاني اين بيماري با من مي ماند
طبيب عشق من اي تنها مرحم زخم هايم نكند سوگند
آن حكيم را فراموش كرده اي كسي هست كه به مرحم هاي عاشقانه ات نياز دارد
اي طبيب عشق وقتي عاشق ها از حرارت تب مي سوزند و حزيان مي گويند وقتي سرفه هاي مكرر امانشان را مي برد شما چه تجويز مي كنيد ؟
مطمينم فراق و جدايي حسرت و انتظار دارويشان نيست چه مي شود كرد وقتي مجبور مي شوي بي خيال ويروس هاي عشق شوي و براي آينده ي نا معلومت راهي به جز همراهي با ويروس ها نداشته باشي
طبيب عشق حتما سري به وجدان خود بزن و ببين جايي از وجدانت هنوز مرحمي براي عشق من مانده يا نه ؟ اگر هست به دست تقدير بسپار تا به من برساند تا بيماري عاشقانه ام مهلك نشده
تو را خوب مي شناسم آنقدر ها كه مي گويند هم بد نشده اي هنوز به مرحم هاي بيمار ستيزت اعتماد دارم پس هنوز دوستت دارم بيشتر از حد تصورت اگر خدا بخواهد