چرا هاي عشقم هنوز بي پاسخند
چرا هاي عشقم هنوز بي پاسخند
مهربانم گاهي از دست احساس هاي خودم خنده ام ميگيرد
هنوز مثل احساس نديده ها وقتي كمي احساس ميبينم وجودم يخ مي زند هنوز دستهايم از سردي شرم پيشانيم از روي حيا عرق مي كند راستي چرا براي من اين حالتها زشت و خجل آور است ؟
مهربانم وقتي ميبينم بعضي ها بدون هر شرم و حيايي حريم خصوصيشان را مي شكنند و اصلا خيالي هم ندارند با خودم فكر مي كنم و مي پرسم
اگر حريم خصوصي مهم نبود پس چرا همه بر داشتن يك حريم خصوصي تاكيد مي كنند ؟
چرا هاي ذهن من انگار تمامي ندارد چه كسي چرا هاي مرا پاسخ خواهد داد نمي دانم
مهربانم در كوچه هاي عشق كه قدم مي زنم در خاطرات كه غرق مي شوم بي نگاهي كه برايم بي معنا مي شود از خداي خودم مي پرسم
خدايا چرا بنده هات فكر مي كنند فقط افراد سالم حق عاشقي دارند ؟
خدايا چرا بنده هات به خلقت تو هم اعتراض دارند ؟
خدايا چرا بنده هات نمي فهمن احساس ربطي به سلامتي جسم نداره ؟
خدايا چرا من و امثال من حق نداريم عاشق كسي بشيم كه دلمون مي خواد ؟
خدايا چرا به بنده هات نمي فهموني دل هيچكس دست خودش نيست دل مثل يه پرنده ميمونه كه ميره ميره انقدر انقدر مي گرده تا لونشو پيدا مي كنه بعد براي ساختن اون لونه كه حالا خونشه تموم وجودشو فدا مي كنه
خدايا به بنده هات هرگز اجازه نده به عاشق هاي واقعي لقب هاي زشت بدن يا قضاوت اشتباهي در موردشون بكنند
خدايا دوستت دارم بي منت بي ترديد چون چون فقط تويي كه مي فهمي منو فقط تويي كه دركم مي كني فقط تويي كه بي منت به حرفام گوش ميدي و يه شنونده ي بي منتي خدايا بازم ميگم به بنده هاي نا اهلت بفهمون عشق واژه ي مقدسيه عاشقي وجود پاك مي خواد اگه نداري اسم خودتو عاشق نذار
خدايا من ميدونم تو براي هيچ بنده ايت قسم مي خورم هيچ بنده ايت بدي نمي خواي پس خداي خوبم خوشبختي من را هر طور صلاح خودت هست بده مثل هميشه
خدايا عاشقتم بي منت بي ترديد