یک : فردا آخرین روز نمایشگاه کتاب است و من هم تا همین 3-4 ساعت پیش قرار بود بروم آنجا اما تصمیمم عوض شد و نمی روم.چند جلد کتاب میخواستم بخرم که همینجا هم میتوانم تهیه کنم،هدف اصلی ام از رفتن به نمایشگاه قرار گرفتن در فضا و حال و هوایی بود که سالها از آن فاصله گرفته بودم،که نشد...
اخلاقهای بدی دارم،در کنار استبداد خاص درونی و ذاتی ام،اخلاق مزخرف دیگری دارم که متضاد این یکی است و باعث میشود در مواقعی مثل امروز که احساس میکنم در طرف مقابلم نارضایتی(هر چند به شدت نامحسوس و زیر پوستی) نسبت به بعضی کارهایم وجود دارد،تصمیمم را عوض کنم و کاری که دوست دارم را انجام ندهم..
نمیدانم،شاید علاوه بر نارضایتی همسرم فشردگی و حجم بالای امور شغلی ام در هفته ی پایانی اردیبهشت هم در این تغییر نظرم بی تاثیر نبود...
دو : یکی دیگر از خصوصیات مزخرفم،پشت گوش اندازی بی حد و حصر در بعضی کارهاست.آخرین موردش همین پایان نامه ی کوفتی است.سه ماه پیش جلسه دفاعم بوده و من هنوز نرفتم امضای داورها را بگیرم.یعنی دیروز رفتم،اما استاد عزیز گیر سه پیچی داد و باز کارم عقب افتاد،بابت این موضوع به شدت اعصابم خرد است و امروز حسابی از بستگانش یاد کردم...
سه : در کنار این اخلاقهای مزخرف و بینی شکسته و اِبی گونه و دندانهای زرد و کج و کوله و دستان دائم الاگزما،یک ویژگی مزخرف دیگری هم دارم و آن این است که آدم بد مریضی ای هستم،همه جا شنیدم و خوانده ام که دوره ی شروع و رفع علائم سرماخوردگی 3 روز است،اما من الان یک هفته است سرفه و عطسه و آبریزش از همه جا را همراه خودم دارم و امیدی هم نیست که طی 3-4 روز آینده خوب شوم.
چهار : به راستی هدف ما آدمها از بچه دار شدن چیست؟؟؟
پنج : سیاوش قمیشی یک آهنگی دارد به اسم "دوزخی".
میخواند :
کسی مثل تو،توو هرم نفسم جاری نشد
کسی جز تو به سرم دست نوازش نکشید
کسی جز تو منُ به ظلمت شب نسپرد
کسی قلب منُ مثل تو به آتش نکشید
. . .
من هنوز دوزخی عشق دروغین توام
از تو این تشنه تنِ خسته به انتها رسید...
شش : اعصاب ندارم،خوابم هم نمی آید!