یاد روزگاری که مسیر دبیرستان تا خانه را روی ریل قطار تک و تنها طی میکردم بخیر...
و نامه های به مقصد نرسیده ای که فرجامشان زنده بگور شدن کنار ریل قطار شد...
کاش دفترهایم را نگه داشته بودم...کاش نمی سوزاندمشان...
همه چیز درهم و برهم شده،به حدی که حتی نمیتوانم تشخیص دهم الان دقیقا کجا هستم...
منِ بی جنبه...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |