چند ماه پیش بود که در این جادهای که مسیر هر روزهام است درست در مقابل ماشین پلیسی که از روبهرو میآمد سبقت غیر مجاز گرفتم،پلیس مهربان برایم چراغ زد و من فکر کردم منظورش این است که عزیزم مواظب باش!من هم چراغی زدم بدین معنی که چاکریم!چشم!
با خودم فکر کردم چه پلیسهای باحالی داریم!در همین حال و هوا بودم که از آینه دیدم پلیس مهربان در حال دور زدن است،فکر کردم احتمالا جای مناسبی پیدا کرده و میخواهد بایستد و از جاده پاسداری کند!چراغ میزد،باز هم احتمال دادم دارد برای ماشینهایی که از روبهرو میآیند چراغ میزند که بیشتر حواسشان به رانندگی باشد!باز هم چراغ زد،تند تند چراغ میزد،سرعتم را بیشتر کردم،هنوز هم مطمئن نبودم که بخواهد بخاطر یک سبقت راه بیفتد دنبال من،اما وقتی دیدم او هم سرعتش را بیشتر کرد مطمئن شدم میخواهد من را بگیرد،پایم را بیشتر فشار میدادم روی پدال گاز،سرعتم نزدیک به دو برابر حد مجاز شده بود!کمی ترسیده بودم اما انگار کنترل از دست خودم هم خارج شده بود...سرعت ماشین پلیس هم خیلی زیاد بود و کم کم داشت نزدیک میشد،دیدم فایدهای ندارد،جلوتر یک جاده فرعی بود،باخودم گفتم میپیچم داخل آن جاده،اگر بیخیال شد که هیچ،اما اگر آمد میایستم و خودم را تسلیم میکنم!پیچیدم و او هم پشت سرم پیچید،سرعتم را کم کردم و متوقف شدم و منتظر ماندم تا خودش بیاید...
آمد و گفت داری چیکار میکنی؟چرا هر چه علامت میدهم توقف نمیکنی؟ماشینت توقیف است،مدارکت را بده و خودت هم دنبال من بیا تا پاسگاه،مدارک را دادم و پشت سرش حرکت کردم،20-30 کیلومتری با نصف سرعت مجاز!! مرا دنبال خودش کشاند،به پاسگاه که رسیدیم گفت آژانس بگیر خودت برو،ماشین اینجا میماند.
گفتم جناب سروان من هر روز باید این راه را بروم و بیایم،ماشین نباشد کارم لنگ میشود.اول خیلی سفت و سخت گفت نه و ماشین باید بخوابد اما کمی که توضیح دادم قبول کرد،اما برای جمیع خلافهایم 200هزار تومان جریمهی ناقابل بعلاوهی 10 نمرهی منفی اعطا کرد...!!!
امروز در همان جاده،در حالی که از علامتهای ماشینهای روبهرویی از حضور پلیس مطلع شده بودم مثل بچه آدم در حال رانندگی بودم،باز همان ماشین پلیس از روبهرو آمد و چراغ زد،اینبار بدون هیچ برداشت غلطی فهمیدم که با من کار دارد،اما چون کار خلافی مرتکب نشده بودم متعجب بودم،سرعتم را کم کردم،از آینه دیدم که دور زد،چراغ زد،سرعتم را کمتر کردم و کنار جاده ایستادم،داخل ماشین منتظر ماندم تا خودش بیاید،آمد و گفت چرا باموبایل صحبت میکنی؟!!!!گفتم خسته نباشی استاد،کدام موبایل؟؟گفت مدارکت را بیاور،مدارک را برداشتم و پیاده شدم و رفتم سمت ماشینشان،دیدم آن یکی که داخل ماشین نشسته بود دارد مینویسد،دستم را بردم داخل و گذاشتم روی دستهی برگه جریمه و گفتم چی داری مینویسی؟؟گفت دستت را چرا میآوری داخل ماشین پلیس؟!گفتم من با موبایل صحبت نمیکردم،برای چه میخواهی بنویسی؟حتی گوشیام را نشانش دادم گفتم ببین،آخرین تماس من 4 ساعت قبل بوده.گفت جریمهاش 100 تومن است،کمتر مینویسم،گفتم دارم میگم من با موبایل صحبت نمیکردم تو میگی کمتر مینویسم؟؟گفت فکر کنم قبلا هم همدیگر را دیدم اینجا،رفتیم پاسگاه دفعه قبل،درسته؟گفتم بله،اما این بار هیچ خلافی نکردم،نه سرعت،نه سبقت و نه موبایل.حرف حالیاش نمیشد،جریمه را نوشت،برگه را داد دستم،گفتم خیلی ممنون،برگه جریمه را جلوی چشمش گرفتم،ابتدا از وسط دو نیم کردم و بعد مچاله کردم و انداختم دور!
یک لحظه انگار همه عصبانیتم فروکش کرد و تخلیه شدم!حس خوبی بود،احساس کردم حال آقای پلیس گرفته شد!!!گویی یک جور انتقال انرژی اتفاق افتاد،احساس بد من به او منتقل شد و آرام شدم...
نشستم پشت رُل،کمربندم را بستم و چند کیلومتر باقیمانده را با سرعت مجاز رانندگی کردم...
پی نوشت:
با موبایل صحبت نمیکردم،عادت دارم گاهی در حال رانندگی با موهای شقیقهام بازی کنم،فکر کرده بود دارم با موبایل صحبت میکنم.