از یاد رفته ...
از یاد رفته ...
دیگر خودم را نمی شناسم ، در دنیایی که مجالی برای لبخند زدن نیست ... خشک می شوم و خیره به آینده ای که کاش نیاید ...!!!
آینده ای که خواهد آمد ولی ای کاش دیگر نام من از دفتر زمانه حذف شده باش ...
هرچند دلی که پژمرد ، خود جایی در دنیا ندارد ... فقط جسمی است در حال حرکت و بی تاثیر ...
روزهای غمگین یکی پس از دیگری تمام می شود و دیگری خبری از برق چشمانم نیست ... ثانیه هارا می شمارد با قطرات اشک ...
همه چیز میگذرد ... بیهوده ... بی اثر ... تهی ... !!!
بی هویت شده ام از بس هویتم را به اسطوره هایم گره زده بودم ...!
اسطوره ها رفتند ... فراموششان شدم ... و حال من ماندم و هیچ ... منی که حتی خودم را از دست دادم ...!
دلم برایت می سوزد ای وجود از یاد رفته ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |