لباس نو ...
لباس نو ...
چند سالی بود که خرید لباس نو واسم شده بود یه عادت خاص ...
نه برای زیبایی می پوشیدم و نه برای دل خودم و نه برای اینکه ظاهر جدیدی داشته باشم ، همه و همه رو به عشق این می پوشیدم که یا اولین بار بپوشم اون ببینه و خوشش بیاد یا اینکه اول واسش یه عکس بفرستم تا نظرشون بگه و خوشحال بشه ...
چه حس خوبی بود اون لحظاتی که با شوق تمام نگاهم میکردم و سلیقه منو تایید میکرد ...
بال میگرفتم از خوشحالی با لبخندش ...
اما حالا ...
الان چند ماهی هست که دیگه ندیدمش ...
دیگه نه میلی به خرید دارم و نه ظاهر آراسته ... واسه مهم نیست مرتب باشم یا شلخته ... چون دیگه کسی نیست که بخواد منو محک بزنه و نظرش واسم مهم باشه ...
ای کاش کنارم بودی عزیزم ... ای کاش هنوز انرژی خوب زندگی کردن کنار تورو داشتم ...
خدایا هر چه غم و غصه توی دلم هست رو در عوضش شادی و آرامش بهش عطا کن . الهی آمین
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |