درون ...
درون ...
اما گاهی اوقات قضیه کمی فرق میکنه ، بعضی وقتها شما کسی رو میشناسید و با روحیاتش آشنا هستید و بهتر میتونید در موردش نظر بدید و از حالاتش متوجه حس درونیش بشید ولی بازم این حس کامل نیست ...
و اما یه وقتایی پیوند قلبی انقدر عمیق میشه که دو نفر یکی میشن ! اون موقع اصلا دو وجود مجزا نیست که درون و تفکرات و احساسات پنهان باشه ... اون وقت همه چیز آشکاره ...
اون موقع است که از کیلومترها فاصله همدیگه رو احساس میکنند ...
اون موقع است که حال پریشان یکی ، دیگری رو بدون هیچگونه تماسی ، بی قرار میکنه ...
اون وقته که خدا دستشو میگیره و میبره به خواب عزیزش تا آرامش قلبش باشه ...
و من میدانم که تو با خلوص ، با محبت ، با پاکی ، با نهایت وجود ، دوستم داشتی و داری و خواهی داشت ...
و اگر من تورو نشناسم و درک نکرده باشم و این برداشتم از تو اشتباه باشه ، یعنی تمام وجودم زیر سواله !!!
و خداوند خودش شاهد و ناظر حس تو و من هست و خودش میدونه که همه چیز بر پایه خلوص استوار بوده و هست ...
خدایا خودت نگهبان و نگهدار عشقمون باش ... . الهی آمین