لحظه ی مرگ ...
لحظه ی مرگ ...
شاید لحظه ی مرگم ، شکوهمند ترین لحظه ی زندگی من باشد .
لحظه ای که همه ، به یاد این بیافتند که دیگر نخواهد بود ...
لحظه ای که همه ، در ذهن های فراموش کارشان ، خاطرات بودنم مرور خواهد شد ...
لحظه ای که همه ، دلتنگ حضورم باشند ...
لحظه ای که همه ، به اندازه ی اشکهایی که در تنهاییم ریختم ، برای تنهاییشان اشک بریزند ...
لحظه ای که همه ، از پس هیاهوی زندگی ، یادشان بیاید که چقدر بودم ... مهربان بودم ...!
و لحظه ای که اینبار نه همه ... فقط یک نفر ... افسوس خواهد خورد که چرا .........!!!
و می بینم تورا که از پس سالها دوری ، تنها ، بر بلندای خاکی ایستاده ای که من در آن خفته ام ...!
و من به آرزوی خود خواهم رسید ... آرزویی که روزی خاک پای تو باشم ...
خدایا به حق بزرگی و کرمت قسم ، این لحظه ی باشکوه را تعجیل بگردان ... الهی آمین
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |